-
ای رفیق
1397/08/19 16:25
ای رفیق ای رفیق در نیمه راهم من در میان سیل خون و چرخ ابر تیرگون مرگ و ویرانی اژدها با سفله گانش قوله اش بالاست صد صدایی ارتجاعِ «مدنی» جاریست من به تنهایی در جدال با هر چه پستی هاست در شبی رگبار ایستادم در رگِ مردار این ایام تا خروش خلق خواهم رفت دست من را گیر راه من را جو تا رکود و خستگی را پایه ی همبستگی را زندگی...
-
هست در بین شما
1397/08/19 16:00
هست در بین شما ؟ هست در بین شما ؟ مرد آهن تنی از گرده ای "اسپارتاکوس" که سر از قله ی "اولمپ" کشد و به رستاخیزی گردن هر چه خدا است به دار آویزد . ندمیده ست مگر در دلی کوچه ای تان "حلاجی" ندویده ست مگر در رگ تان؟ خون آزاده زنی آگاهِی. هست در بین شما "خارا"یی؟ در شبی سردِ توفانزایی...
-
«ننگت باد»
1397/08/19 15:35
امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) یکی از غزل سرایان مشهور و محبوب ایران است که اشعارش مرزها را شکسته و در دلها رخنه کرده است . برای من سایه و شعرش جایگاه ویژه داشت و همه وقت خود را با این استدلال تسلی میدادم که:اگر فعالیت در خور ستایش در برابر رژیم آدمخوار ایران ندارد لااقل به چوبدست خامنه ای سفاک نیز بدل نشده است .در این...
-
اینجا
1397/08/19 13:31
به رامین حسین پناهی و یاران مبارزاش اینجا... و شب را به زیر دار به خیال صبح سپری کردم و با این تصور که: فردا، صحنه را حماسه خواهم ساخت و اگر چشمانم گشوده بود بر حقارت تان خواهم خندید و اگر دستانم باز ماند خورشیدی ترسیم خواهم نمود و اگر مجال سخن بود خواهم گفت: مرا بکُشی با اندیشه ام و ریشه ام که عجین است با سرزمینم چه...
-
پاییز
1396/08/24 15:26
پاییز ----- پاییز! بر کشتن کشتن هم میهنانم بنالم یا بر زلزله زدگان کرمان شاه هر دو از یک سرشتیم و در توفان غمبار هم سرنوشت. با بیداری ات برخاسته ام و با اعدام ات هزار بار مرده ام ای کاش پاییز همگام توده ها با خیزش جوان برخیزی و هوای زمستان را زیر و زبر کنی برکاخ های مرتفع ارتجاع روز میخ اجل زنی پاییز بر گونه های زرد...
-
من مرد رهم
1396/07/17 21:26
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است. سایه من مرد رهم من مرد رهم،سوخته ای "دیری" و "دوری" دانـــــم که "رسیدن هنرگام" گــــــــراز است این کــــــج مدار پای مــــــرا بسته به زنجــیر در پشت...
-
به شاعری که برای دژخیم گریست
1396/06/18 22:44
به شاعری که برای دژخیم گریست به محمد علی سپانلو شاعری که با سرودن «به یاد شیر پنجشیر » ( ۱ ) به زخمهای قلوب هزاران مادر و پدر و زن و فرزند از دست جنایتها و راکتبازیهای مسعود با برادرانش گلبدین، سیاف، دوستم و خلیلی، نمک پاشید . گفتی : « در درههای مظلم هندوکش یک مرد بینظیر افروخت...
-
تحول
1396/05/05 10:28
تحول در این دنیای دهشتزا در این لحظات آدمکُش محبت در سرای عشق پژمرده و همت جایگاهش را به ثروت داد. زمین میکفد ازغم غصه ی غربت تحرک نیست و انسان منتظر صف بسته بهر مرگ. در این بازار مردمخوار رسالت، پر پرواز است به سوی بیکرانِ "تحولِ کیفی" اصالت چیست ؟ وطن را زندگی آزادگی را دوست باید داشت و تخم عشق باید کاشت و...
-
شما ای خلق۱
1396/03/13 11:11
ش ما ای خلق! ــــــــــــــــــ شما ای خلق که سوگ زندگی را در بغل دارید بسیج گردید و برخیزید و هر روشننما دلال اغیار را که با هر ذره ای از سرنوشت تان لگد کوبیده در چند برُههی پر خون به سان رهزنان «ثور خونآشام« به چار دروازهی کابل آویزید که خشکد تخم «بُش« و «هیتلر« و «سیاف« و روید در بهار آزادگی و زندگی یکسان. م....
-
خون کابل
1396/03/13 10:57
خون کابل ــــــــــــــــــــــ دود بالا شد خون خلق جاری کابل! ای کابل ترا کشتند بارها در ماتم آغشتند من به سوگت باز سوزم یا بپاخیزم بسوزانم رگ و ارگِ جنایت را. هموطن: بازوی رزمم باش صحنه را باید دگرگون کرد جهنم و جبر و جنایت را از دل هر کوچه باید چید. سالها در غم سرودم بس بعد از این ای خلق آزاده همتِ حماسهسازان...
-
کاکا «جارلی«
1396/03/13 10:41
کاکا «چــــــــارلی« دخترم می دانی ؟ کاکا «چارلیِ« تو آن شیشه به پشت که دل افسرده جهان را خنداند چه پیامی چه رسا حرف و حسابی دارد: من اگر جای خدا نه من اگر جای رسولش بودم کسب من شادی بود رایگان عشق برای همگان مژده ام ثروت نه و فقط نعمتِ آزادی بود کودکان را نه بهچوب و نه بهزور با هزار باغ پُر از خنده کتاب میدادم نه...
-
قصه من و تو
1396/03/13 10:35
قصه من و تو! از پیای غصه من قصهای دردآور تو پر پرواز شکست کوچه به بنبست رسید هیچ از هیچ نهجنبید دلا! شاید از مشت گرهگشته مان خواب از چشم ستمگر بپرد قفس از ناله و آواز قناری بکفد درب دوزخ شکند زندگی ناز شود نغمهِ دل باز شود باز همرنگ طلوعِ خورشید هر طرف تخم عدالت ریزد پر پرواز آزاد فکرها بس سرشار شهر با آدمی:...
-
عهد
1396/01/24 14:23
عـــهــد در شبی اعدام آزادی بسته بودم عهد با تن خورشید و خاک پای مردم تا زمین را لاله افشانم ز خون دل تا جنایت را بخشکانم به تیر رزم زندگی آزاد گردد شاد گردد چون شب مهتاب گرچه عمرم رفت و امیالم نرویید از زمین داغ اما عهد من برجاست راه من همچون خروش زندگی پیوسته با دریاست. م.آژن ۱۱حمل ۱۳۹۶
-
بهارانه
1396/01/03 12:01
بهارانه در سرزمین من بیخردان به بازوی چند اژدهای پیر هر یک بهنوبهاش سرو جوان زندگی را با تبر زدند اینان بهجای لاله و «فرخنده« و «سحر« در یک بهار سبز نه در لحظههای تاریک یک یوم بس سیاه در ازدحام «دهمزنگ« در گوشه گوشه خاک به خون خفته میهنم باید قلم شوند باید قلم شوند. مـ آژن اول حمل ۱۳۹۶
-
سرباز
1396/01/03 11:38
آواز رزم شعر کوچک « سرباز « را به نورمحمد و چند یار گمنامش که ناجوانمردانه به دام دشمن زبون افتادند و جان باختند؛ تقدیم میکند. سرباز دشتها غریوت را و آدمی ایثار خونت را میستاید آنسان که کوهها با بیداریات اُنس گرفته اند سرباز! امروز تخم هرزگان حرامزاده را نشانه بگیر فردا هنگامیکه خلق بر میخیزند تفنگت را...
-
و من ...
1395/11/09 01:04
و من... و من در این زمستان بهر تو ای عشق بیپایان بهار نو زمین و کُهسار نو به تن آباد خواهم کرد و تو از این کویر زشت و دهشتزا نوید زندگی را با فروغ عدل و آزادی میان کوچهسار فریاد خواهی کرد: ستمگر با طنابش مرُد سراغ عشق باید رفت. م.آژن
-
آرام آرام
1395/11/09 00:58
آرام آرام آرام آرام خواهم آمد و به آواز قدمهایت ترانه خواهم خواند هر بن بستی را رهایی و هر شکستی را نوید پیروزی خواهم بخشید با نجوای که: برخیز دستانت را سلاح راه کن اندیشهات را مشعل آزادی و زمین و زمان را با تفکر و عمل دگرگون باید کرد. م.آژن
-
به آفتاب...
1395/11/09 00:49
به آفتاب... اگر بهار دمید ارغوان شکوفه کشید زمان سرود عدالت به هر کجا سر داد کبوتران مهاجر به آشیانه رسید دلالههای ستمگر یک به یک مردند و شیخ و طالب و داعش به گور مدفون شد به پاس حرمت جانباختگان راه بشر به فخر آزادی به گرد خاک وطن بوسه بوسه خواهم زد «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد«. مـ آژن
-
خیال نیست!
1395/11/09 00:44
خیال نیست! خیال نیست تصور نه باور کن: هنگامیکه دستانم بهدستان تو گره گردد در پرتو آگاهی و بیامیزد با تودهی میلیونی چه انقلابی برپا خواهد شد؟ و ما چون خوشهزار نورس گندم با نوازش نسیم یک سر میرقصیم و زمین را دوباره میسازیم به فریادی که: «انسانم آرزوست«
-
سرخ و سفید
1395/11/09 00:35
سرخ و سفید به مناسبت سهشنبه خونین وطنم آسمان میغرد برف بر خون روان میبارد کودکم ساده و صاف مثل باران بهار مثل کوهِ برفی که ندارد به دلش غل وغشِ از تماشای جهان آدمک می سازد. دخت بیدار «هری« که سرش قافیهها را به ردیف میشکند ودلش شعرسپیدیست به پندار غزل مینویسد زیبا: کاش از شهر اهورایی مان انفجار و انتحار چون زوال...
-
راه دگر نیست
1395/08/22 16:17
به «شکریه تبسم» کودکی که با چند هموطن دیگر ما در مسیر جاغوری توسط آدمخواران داعشی گروگان و بعد از شکنج طاقتفرسا گردن زده شدند و امروز شال غم در سوگ این عزیزان در هر کران هموار است . راه دگر نیست نه بخاطر انسان نه بخاطر افغانستان نه بخاطر نان نه بخاطر آسایش و رفاه فقط بخاطر گردن زدن یک گل و یک «تبسم» معصوم ای خلق...
-
در هوای خانهام دردیست!
1395/08/13 20:19
در هوای خانهام دردیست! میگزد روح مرا چون مرگ بس هویدا گه پنهان است در هوای خانهام دردیست لاله افشاندم به خونِ دل سر برآورد با هزار مشکل با دو چشم باز دیدم پیچکی زردیست. می نوازم نغمه را با رگرگ جانم از لبانم وقتی فارغ گشت "قصهی مفت"و دل سردیست. ابر میخیزد ولی هنگام باریدن باز میابم که ای او وای توتهای...
-
عزیز خاطره ها!
1394/07/28 12:38
عزیز خاطرهها! الا، دختر دلها سروشِ خاطرهها خروشِ برپا کن میان کوچه درآ انقلاب احیا کن تو روشنی دلت را به چشم ما بچکان وآن عدالتِ خورشید را به نقب نقب زمین به زادگاه «اهورا»(۱) دوباره مهمان کن و با سرود سپیدار ترانههای سحر دخمهسار قلبم را به این کویر بخوان. و چون غریو بهاران به لاله زار «مزار»(۲) شکوه زندگی را دسته...
-
جوان برخیز!
1394/07/16 22:45
جوان برخیز! د لت خونین گلویت بغض زهراگین جنایت بر جنایت می شود انبار جوان برخیز ز جا برکن سراسر این سیاهی را نزن آتش به اندامت نکن ترک وطن هرگز عدو خرسند می گردد. جوان برخیز حصار بندگی درماندگی بشکن غمت را در غمم پیوند زن تا سر زند نیروی آزادی بکش درد ناله را از سینهات با خشم گرهزن مشت که اردوی ستمکاران بلرزد در...
-
هوای دُره و دار است
1394/07/16 21:24
هوای دُره و دار است هوای دُره و دار است سکوت مرگبار است کجایی دخت وطن شهسوار میوندم که خواهران ترا چون چراغ آزادی به حکم جبر و جنایت به سنگ میکوبند تویی که میدانی منی که میخوانم بهپاس حرمت مادر بهنام آزادی بیا بهپا خیزیم و گام راسخ عشق را در این سرای ستم به موج سرکش یک انقلاب آمیز ی م. م.آژن
-
نقاش
1394/07/16 21:17
نقاش پسرک ای پسرک که با عصاره جانت زیباییها را در بیکران هستی جاودانه جار می زنی و جاری میکنی و پلیدیها را با قلمت میزدایی تا سقف استبداد را فروکشی شکم گرسنهات را هیچ سخنی سیر نخواهد کرد و دست آفریدگارت را که مملو از احساس و عاطفههاست کمتر بشری بدیده تحسین فشرده است آیا میتوانی بر جلدم علامت ممنوع بتراشی و یا...
-
می شود
1394/07/16 21:11
میشود تمــــــــــام دوزخیــان گر زنند فریاد با همت بهشــــــت آرزوهـــــا میشـــود آباد با همت به شرط آنکه آوازم دوصد مشت را گره سازد زمیــن و زنـدگی هم میشــــود آزاد با همت
-
سر بریدهی بدخشان
1394/01/25 10:38
بدخشان در سوگ فرزندانش به ماتم نشست اما سردمداران رژیم پوشالی که مسبب این فجایع تکاندهنده اند بی دغدغه مست چانه زنیها برای تقسیم چوکی های قدرت اند تا تن خویش را از خون و استخوان ملت فربهتر سازند و به ساز بیگانگان جانانه برقصند. سرود سر بریدهی بدخشان به سربازان دلیر افغان که قربانی توطئه و دغلکاری های ستمگران مزدور...
-
بهار فرخنده!
1394/01/10 22:23
بهار فرخنده! «فرخنده» تمنـــای بهــاران شدهیی شعر و شرفی کتــاب یاران شدهیی فـــرخندهترین سوژهای تـــاریخ منی «فرخنده» نمـاد روزگــاران شـدهیی ********************** «فرخنده» بهــار ارغوان را خـون داد آزادگی را خـروش چون جیحـون داد بر تارک جهل و جبر بطلان زد و رفت بر جنبش خــلق ثـروتِ گـوناگون داد...
-
هشدار
1394/01/04 22:57
هشدار! هر چه از جام دلم نوشیدی نوشت باد هر چه از باغ گلم برچیدی دستت خوش ساده زیستن را از شهیدان یاد کردن را به زلف زندگیات هیچ میاویزان کودکِ این راه میخندد زادگاهی رنگ و نیرنگی ای جفاپرور. بعد از این؛ ای ناشناس بیگانه را یاور با تو من نامهربان هستم دست تو شور است قلب تو آغازگری فردای بینور است راه تو بس کج...