-
ای بهار
1401/11/13 10:45
ای بهار آمده ای مقدمت لاله و آبادی و باران بادا! دل من میخواهد با تو لبخند بزنم چون جویبار با طبیعت بنشینم سر هر کوه و کویر چنگ و چغانه سرایم که وطن مست شود لیک اینجا زندگی زندان است شب هر همنفسم خونین است دست مردم خالی ست سینه آبستن فریاد هزاران آه است به تمنای تو من رقص کنم ؟ یا به غم های تو خونابه چکان بخیه زنم؟ من...
-
تو ای بیچاره !
1401/11/13 10:19
تو ای بیچاره ای سست عنصر کُخدار تو راهت را که با خون رفیقان سرخ و سیراب است به سوداگر فروختی، خفتی در مرداب که جان آسوده گردد از طناب دار و حسرتها برم بر ساحلِ آرام تو ناامیدی تو از حرمت سرای کوچه بریدی تو با دون مایگی هایت نجنگیدی به زیر بال کرکس نرم خُسبیدی بدین سان اختگی شرمندگی سر زد. تو "راه راحت جان...
-
مهسا را کاشتند!
1401/11/13 10:06
مهسا را کُشتند نه، مهسا را کاشتند در رگ خلق در غرور تن فریاد و نبرد بی خبر از آنکه ترس زن خنجر گشت بر گلوی جلاد. مهسا ابر شد مستانه غرید بر سر راه جنایت و به آواز بلند همه جا راز او را نام شرر خیز او را به قیام افراشتند. مهسا خنجر شد مهسا پرچم رزمندگی هر زن شد ای تو ایران زن و آهنگِ به بیداری من من که دردمند ترین...
-
باز آگاهی را...
1401/11/13 09:50
کمر کاج شکست "برچی"به خونابه نشست باز آگاهی را باز گلبرگ و رگ و خوشه ی دانایی را جانوران جانی به تبر کوبیدند. شاخه ها خون بارید قلب مهسای دیگر باز درید "نازیه" لای کتابش دفن شد "مرضیه" مهر وطن را نچشید و "بنین" چون گلسرخ در تب درس پر پر شد کس به اندوه من از جا نپرید زندگی عشق...
-
این دار رفتنیست
1401/11/13 09:48
ای رفتهگاه عاشق و آگاه بود تان ولوله بود و نبود تان گرزیست بر فرق سفلهگان این دار رفتنیست جلاد مردنیست خون شماست در همه آفاق تکثیر میشود ایستاده مردن رسم کهمردان آگاه است بر عهد تان تعظیم! بر رزم تان درود! م.آژن ۱۷ جدی ۱۴۰۱
-
شعر و شرف توای!
1401/11/13 09:38
"شعر و شرف توای" قطعه شعریست به یاد بکتاش آبتین، شاعر پر شور، فلمساز آگاه و عضو کانون نویسندگان ایران. آبتین هرگز خفت را نپذیرفت و تسلیم ددمنشان رژیم سفاک جمهوری اسلامی ایران نشد. او با پاهای ولچک پیچ در بستر بیماری، مرگ را پذیرفت اما سر فرو بردن را ننگ ابدی دانست. آبتین! به درخشندگی چشمانت سوگند که تو...
-
به دیهگو مارادونا
1401/09/28 10:22
به دیهگو هنگامیکه کوچه کوچهی دنیا نام ترا به بلندای کهکشان در سوگ و در سرور آواز میدهد شوق هزار زندگی از گور روزگار پس زنده میشود. دیهگو! تو از کدام سرشتی که امپراتوران می هراساند و دیکتاتورها توطیه میکنند و مرتدان انکار ارژانتین بار دگر با تو احیا میشود و امریکای لاتین «فهم تند» ترا در جوشش ستارگان نو خاسته در...
-
از نیمه راه گذشته...
1401/09/28 09:54
از نیمه راه گذشته .... در روزهای بد در سال زشت و زشت مرگ طرح ریخته است دار و طناب گردن ما را ریسیده اند بر شانه های مان هفتاد کتاب کار افتاده است و تحرک "چه" را طلبگار در یک چنین هوا یاران نیمه راه جان دادن مرا از من گذر خلق به تاراج رفته را از زور ضعف نحس خنجر می زنند و غنیمت شمرده اند یاران نیمه راه نه از...
-
نقب باید زد
1400/02/03 23:33
در این هوای مرگزا که بیمایگان از نسل درندگان اند و متجاوزان با اختاپوت جنایت بر گرد مان طناب تنیده و وسط مان کوه قاف کشیدهاند من فراهی بدخشانیم من هراتی ننگرهاریم من خوستی بامیانیم هنگامیکه در «هسکه مینه» بر ماین مینشانی و یا در «برچی»، منفجرم میکنی «پامیریان» در سوگ مینشینند «براهویان» به انتقام. ای سلاخ...
-
تو ای پنجشیر!
1400/02/03 23:27
تقدیم به تمامی هموطنان ستمدیدهام در پنجشیر و سایر ولایات که در اثر برفکوچهای اخیر زندگی مظلومانه اما پرصفای شان طعمه قهر طبیعت شد، اما کسی به داد شان نرسید. هوا بس سرد زمین آبستنِ صد درد «زمستان است» دو دستِ دهکده از نان و آبادی تُهی گشته سراسر زندگی خاموش و بهمن میبرد با خویش تمامِ آرزوها ررا دلِ هر دره با...
-
دختران رزم و آگاهی!
1400/02/03 23:22
وه چه سرمست میجهند بالا درمیان موج خون و دهشت و باروت دختران عشق و آزادی دختران رزم و آگاهی برای روز آبادی. میفشارند ماشه بر شیاد با هزاران نفرت دیرین تا زمین را لاله افشانند رنج زخم قرنها بر دوش را اکنون بر مدار عدل نمود زندگی آزادی بخشایند. دختران سرکش و شاداب دختران هر رسوم گنده را آداب با چه تدبیری چه تصویری در...
-
فیروز کوه من
1400/02/03 23:13
تقدیم به دخترانی که هر روز قربانی دست ستمگران اند. به رخشانهای که به تاریخ ۴ عقرب ۱۳۹۴ توسط انساننماهای جاهل و درنده در غور سنگباران گردید و ما انبوه زندگان بیتفاوت نگریستیم و یا شاید گریستیم. فیروز کوه من (*) دیدم که دختران ترا جاهلان قرن با سنگ میزنند دیدم که قاضیان ستم کیش بدسگال نامردانه دُره به هر شانهی...
-
بوت امروز، باروت فردا
1400/02/03 23:06
یکسال قبل، به تاریخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۷، جوان شجاع هراتی به نام عبدالواحد دادشانی، با کوفتن بوت به روی گلبدین خاین، در قلب میلیونها افغان جا گرفته تنفر و خشم آنان را به نمایش گذاشت. شعر «بوتِ امروز، باروتِ فردا» به این مناسبت سروده شده است. سالها کُشتی سالها با تیغ تعصب توته توته کوفتی و کوفتی تا نرُوید عشق تا نخیزد نخل...
-
مرگ بر ژریم تان!
1400/02/03 22:57
ای فاسقان دهر ای رهبران چور و چپاول هزار ننگ دستِ شما به خون خون در ازای پول پول بهر قتل و دهشت و کامرانی شما یا جایگاهِ پرورشِ تخم هرزگان تف بر ضمیر تان مرگ بر رژیم تان! دیروز تان به جنگ امروز تان به نوکری و فاحشگی هزار رنگ از جهل شکفتید خلق و خدا و مادر و میهن فروختید بس است حیا کنید دست را بالا کنید زانو زنید به...
-
آگاه باش
1400/02/03 22:52
چه دنیایی آخ چه دنیایی چه وحشیانه آدمهایی که برای یک شکم نانِ بیش و معضل زیر ناف خویش خون برادرشان را میریزند و وجدان شان را رایگان حراج میکنند. بردگان مدرن بی آنکه درد «دختر رحمان» را بشناسند (۱) با تملق عُق آور به بارگاه دالر و فیشن عصر در کوچههای زندگی سر خم زانو زده اند و روسپیان سیاست «شب را و روز را و هنوز...
-
ترا میستایم!
1399/12/28 18:02
شعر «ترا میستایم» تقدیم به نویسنده شهیر ایران ، علی اشرف درویشیان که سراسر عمر در جدل علیه دژخیمان آواز در بند محرومان گردید و به دفاع از آنان «ترس را خنجر »ساخت. ترا میستایم در سرزمینی که خون فواره میکند و چشمان مادران ستارگان رفته را دسته دسته میشمرند کفن پوش رزمیدن و در برابر سفاک روز ایستادن توقع زندگی ست....
-
زمین آزاد خواهد شد
1399/12/12 14:52
از این دنیای بیپایان که سهم خلق ماست ویرانی و گریان فغان تودهها از رگ رگ مان نان و آبادی و آزادی طلب دارد یکی از ما که سودا کرده راهش را به جلادی چه شیادانه میگوید: جوان خوب با احساس پس از سی سال جدل با خصم با هر ناکس و هر خس دانستم راهی نیست در این توفان خونریزان ما را غمگساری نیست روال زندگی در گام ثروتمند و ما...
-
روشنفکران اخته
1399/12/12 14:46
من هر دلاله را بر وسعت کلام و کلمات شعری اش تقدیر نمی کنم تقدیر من به قامت "شعریکه زندگیست". ۲۵ اسد ۱۳۹۳
-
ناکامورا، سرود آب و آبادی
1399/12/12 14:32
سوگند خوردهام به هزار رنج کار تو سوگند خوردهام به سرشت و وقار تو سوگند خوردهام به دل بیقرار تو تا خون گلبدین و «سیا» را تا تخت و بخت دبدبهی مافیا را تا تخم هرزگان مادر زنا را از بهر انتقام تو « ناکامورا » از این زمین پاک نرانم بر گور نیستی نکشانم آرامش زمان و مکان زهر جان باد ! معمار زندگی ! کوکنار را کمر زن و...
-
نمی بخشم
1399/12/12 13:39
نمیبخشـــم نمیبخشم تُرا ای جانی بیمار تُرا ای خصم عشق و زندگی و کار نمیبخشم نمیبخشم تُرا ای اهریمن جلاد ای نفرین ای شیاد به جرم قتل بودایم به جرم اشک خون جاریی سیکهای ماوایم به جرم انفجار پُلچک و مکتب به جرم کشتن گل لالههای کوه بابایم نمی بخشم نه از یادم رود هرگز. اگر من من منم فرزند رنج و خون و ویرانی اگر من من...
-
پیوند
1399/12/12 13:35
پیوند «تا خود ندانیم به دیگران چه می توان آموخت» من اگر چیزی ندانم غافل از اندیشهام خلق اگر با من نباشد بی رگ و بیریشه ام من اگر چیزی ندانم زندگی ویرانتر است نه امید روشنی است وضعیت ما ابتر است تو اگر گامی نمانی در مسیر آفتاب من چطور باور کنم من زنده ام در رهی انسان برباد رفته من تابنده ام من اگر چیزی ندانم تنبلم...
-
بهارانه
1399/01/23 11:00
در سرزمین من بی خردان به بازوی چند اژدهای پیر هر یک بهنوبه اش سرو جوان زندگی را با تبر زدند اینان بهجای لاله و «فرخنده« و «سحر« در یک بهار سبز نه در لحظههای تاریک یک یوم بس سیاه در ازدحام جادهای پر درد دهمزنگ در گوشه گوشه خاک به خون خفته میهنم باید قلم شوند. مـ آژن اول حمل ۱۳۹۶ -->
-
چه ساده زیست
1398/11/16 00:09
به متایاس دوست صمیمی زنان و کودکان افغان که تا آخرین رمق حیات دست از کار و تلاش نکشید در این تلاطم وحشی که آدمی غرق است و گرگ انسان اند یکی ز دور ز یاران مرد سرخ کبیر(*) که بیوطن میزیست برای طفلک فقر عاشقانه میخواند و لقمه نانش را میان بیوه زنان توته توته قسمت کرد. چه ساده زیست و درخشان دمید تا دم صبح چه ساده رفت و...
-
زمستان در زمستان
1398/11/15 23:46
«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت» هوا مسموم، فکرها شوم ، زمین و آسمان مغموم ، تحرک مُرد، عشق پژمرد، نشاط در چهرهها افسرد «زمستان»در زمستان است آری، اوج بحران است هنوز غول جنایت مست دوران است هنوز این زندگی در بند هنوز امروز ما ویران ویران است «چه باید کرد»پا برجاست شاعر جان! درِ مردمسرای بیسر و بیسقف در این هول...
-
به من آموخته اند
1398/11/15 23:19
به من آموخته اند: از “ شاه اطاعت ” کن به من آموخته اند: گر بم سرت بارید خدا را شکر گو خاموش باش باز هم قناعت کن. به من آموخته اند: گر تو زنی ، ساکت بمان تا گور. و اما من که انسانم سرود سرکشِ آزادگی را از گلوِ خاک می خوانم زمین و آسمان را از خدا هرگز نمیدانم به تو می گویم: ای فرزند جانانم تضرع بس تزویر است هرآنچه کور...
-
و باز روزی
1398/11/15 23:05
و باز روزی از میان دود و باروت خون و آتش تودهها بر پا خواهند شد و کودکان شادمانه خواهند خواند ترانه آزادی را بهار جاودانهی همبستگی را و پرچم استقلال بر بام بام تک تک مان با شکوه عشق اشراق خواهند زد. ای یار خستهام ای میهن نشسته به خون زخم زخمیام برخیز خروش کن بحران را شکن اشغالگران بران دستان حلقههای ستم را ز پشت...
-
آخرین آواز
1398/11/15 22:57
بِبر جلاد بکُش ما را که خون ما نوُید بذر آزادیست چه میگویی،که میترسیم و تسلیم تبهکاران خونآشام میگردیم؟ هراس در چشم مان مردهست غرور قامتِ بالای «سرور» ها دل این خاینان را سخت پژمرده ست . تو ای پست زالوی مرداب تو ای جلاد تو همت کن فشارده ماشه را بر قلب مان بیباک که رسم ما به پا ایستاده مردنهاست . چه می ترسی...
-
هرکه در بیعملی مُرد ...
1398/11/15 22:52
پشت سر تفرقه و تاریک است پشت سر منظرهی ترس ترور و دهشت پشت سر فاجعهی تاریخ است پیش رو وحشت دیروز به توان ستم و غارت و مرگ در همه روز ما میان آتش نیمجان میسوزیم تو بپاخیز که ابهام بکُشیم راه سستی را ویران کنیم پل بی بنیاد را از زمین برداریم و نگوییم که هوا آلوده است و نگوییم که راه بن بست است و نگوییم که تعهد همه...
-
دست ما صدا دارد
1398/11/15 22:49
به من آموخته است این درد این اوضاع اگر هستیم باید پاک نترسیم از خداوندان غارتگر بخوانیم شاه سرود رزم را بی باک کشیم از لابلای کوچهی بن بست به سوی هر چه آزادیست مسیر را که با عشق میشود آباد بمانیم رٌک بدریم لاک پوک آدمکهای حراف و دگم بایستیم در کنار تودهای «کپرُک» نهال همدلی همبستگی را جان دهیم تا رعد خلق خیزد...
-
ضعف من
1397/08/19 16:37
میهنم دریای خون است در دلِ توفان ناخدا را خواب مرگ برده ریشه کش های جهان را ای که در راهی صدا کن ضعف من پیداست ضعف من : دلمردگی ماست. م.آژن میزان 1397