آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

باز آگاهی را...

کمر کاج شکست

"برچی"به خونابه نشست 

باز آگاهی را

باز گلبرگ و رگ و خوشه ی  دانایی را 

جانوران جانی 

         به تبر کوبیدند. 

شاخه ها خون بارید 

قلب مهسای دیگر  باز درید

"نازیه" لای کتابش دفن شد 

"مرضیه" مهر وطن را نچشید

و "بنین" چون گلسرخ

 در تب درس پر پر شد

کس به اندوه من از جا نپرید 

زندگی 

       عشق

صدا در قفس است

لاله را ریشه زدند 

و تباهی آزاد.

غم عالم اینجاست

زندگان صف بسته 

مرگ جان می گیرد

جهل سوار بر دانش

ما،چار میخ 

سخن از ماه و مریخ می گوییم

 کابل ای قله پیکار و وقار

بشکن این درب سکوت 

مهسا شعله خشم گشت و نبرد

و تو 

در بستر سوگ ره گمی 

دست ها را مشت کن

بر پا شو 

با درفش زن و آزادی و 

                             پیغام بهار 

"زیر باران" برقص

پا بر گور ددان باید کوفت.  


م. آژن 

جمعه سیاه (۸ میزان ۱۴۰۱)

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد