شعر "نگر؛ ایستاده میمیرند" به یاد رزم شکوهمند کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی که جان را فدای آرمان خلقها کردند، تقدیم میشود.
درختان با شکوه خویش
نگر؛
ایستاده میمیرند
چرا من خم کنم سر را به جلادم
مگر من از تبار جنگل ِخلقها نییم مردم!
تبر بر شاخسارانم
نزن شیاد
"من اینجا ریشه در خاکم"
نمیمیرم
نمیمیرم
تویی وامانده در افلاک
تویی نفرتگهی دردآفرین
دنبالهی "ساواک"
غروب تان هویدا است.
اگر چه راه خونبار است
من اینجایم
خروش و خشم دریایم
درین ویرانسرای خون و خاکستر
من از نسل صلابتهای "مینا"یم
من آن آزاده "آرتل"های "کُرد"م
در سیهچالهای چند اژدر
و از اجاق گرم "شعله" بر اندام اهریمن
نسب؛
هر جا ستم جاریست
من آنجایم
"کرامت" چون رگش از ریشهی خلق است
نمیمیرد
"گلِسرخی"
هنوز در پیچ زلفان سحر
گل تازه میگیرد
ایران آبستن خون هزار "مهسا"
بزن فریاد
که میروید شقایق سر بلند
از پهنهی بیداد.
م.آژن
۱۹ فبروری ۲۰۲۳