این شعر به مناسبت روز جهانی زن، منع تحصیل دختران سرزمینم و مسمومیت شیمیایی دختران آگاه و رزمنده ایران تقدیم میگردد.
به پیش میرانیم!
بمان و دلهرهها را
ز سینه بیرون کن
نهال عشق به هر جا که غم رسیده نشان
برای دخترکانِ اسیر و بیمادر
کتاب مکتب "مینا" را هدیه نما
بگو "سپیده"دمید از بن حصار ستم
بگو که "نه" درید قلب مرگ و اژدر را
ببین که فیروز کوه
ز گیسوان بلند و ستبر "رخشانه"
و آه "فرزانه"
طناب گردن جلاد را تنیده به سنک
گمان مبر که هوا سمی شد و
شیران مرد
و ارغوان و بهار رشتهاش ز هم سکلید
افول پیر جنایت
گریز چند خنثی
ظهور ویروسها
نزول رزمم نیست
و ترک مادر و میهن علاج دردم نیست.
طلوع باور من در کویر و کوچهی خلق
به شاخ و برگ سیپدار و
غنچههای سحر
به جوش آگاهی
میان پنجهی گلدختران روستایی
شکوفه میگیرد
بمان که میمانیم
ارابههای به گل مانده را که فرسودند
ز راه میرانیم
طلسم جبر عدو توته توته خواهد شد
وطن
وطن که دلش پاره پاره مشحون است
دوباره در رگ خلق پر ستاره خواهد شد
دوباره از شر آن مردهخوی و
نکبت و ننگ
رها خواهد گشت
دوباره باز من و تو
به "شیر دروازه"
به "کوه آسمایی"
به خانه خانهی زحمتکشان حاشیهنشین
عقاب علم و سعادت رها خواهیم کرد
غرور "ماما" را
به صخره خواهیم داد
سرود خواهیم برد
و پاک خواهیم زیست
وطن؛ وطن شدنی ست
چشم به این غبار مدوز
بمان که میمانیم
به پیش میرانیم.
م.آژن
قوس ۱۴۰۱