آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

زخم باران


روز باران است و 

باران ساز ثروت نیست

روز باران است و 

باران بوی غم دارد 

ابرها، 

 کاه‌گِل سرایم را 

سبزه و باغ و بهارم را 

                         به یغما برد

من که نفرین‌گشته‌ی دنیای بس سردم 

من که دردمند هزار دردم

از چه باید گفت: 

از هجوم کور اشغالگر 

لشکر وحشتگر ویروس

یا گریز خیل «روشنگر» 

                        به‌سوی «غرب»

ریشه پیدا است

هرچه سیلاب برد 

هرچه از ما باد و باران خورد

طعمه‌ی یک شام جانی نیست.

خانه‌ام ویران 

طفلکان در زیر آوار اند

زندگی را گر چه این دلاله‌ها کُشتند 

هرچه از بابا بجا مانده

باد و باران رُفت

رقص سیلاب است و  

باران شادی و لبخند نمی‌کارد 

در این ایام.

ای که در غم‌ها فرو رفتی

از کی می‌نالی

کس به فریادم 

            ز جایش برنمی‌خیزد

پس به پا برخیز 

«ز جا برکن»

لانه‌ی اشغالگر و 

این چوچه‌اژدرهای هر دین را

باز باران می‌نوازد

سبزه‌ها را

 غربتِ تنگِ دل ویرانه‌ها را

ها ،

همت کن. 


م.آژن

۲ سنبله ۱۴۰۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد