به من آموخته است
این درد
این اوضاع
اگر هستیم باید پاک
نترسیم از خداوندان غارتگر
بخوانیم شاه سرود رزم را بی باک
کشیم از لابلای کوچهی بن بست
به سوی هر چه آزادیست
مسیر را که با عشق میشود آباد
بمانیم رٌک
بدریم لاک پوک آدمکهای حراف و دگم
بایستیم در کنار تودهای «کپرُک»
نهال همدلی
همبستگی را جان دهیم
تا رعد خلق خیزد
دوباره دست مان این سرزمین را ناز خواهد داد
دوباره فکر مان آزادی را پرواز خواهد داد
دوباره آن پرستوهای غربت را
دل آوارگان آواز خواهند داد.
بخوان مست ای قناری جان
که بنیاد قفس سازان ویران باد!
رخ دریادلان شاداب و شادان باد!
بزن دف ای اناری جان
که دست ما صدا دارد
جنایت با جناحش مرٌد
شب سرد انتها دارد.
بجنگ ای شعر آزادی
که یاران زیر باران
دسته دسته شور میکارند
«غم نان» را بخون شستن
سحر پیغام میآرد:
ستمگر را تفنگش کشت
زمستان را فغان کودکان در اوج یک بحران
به خون آغشت
سیهرو ماند مداحان
و دلالخانهی ارگ بیحیا گردید و
ویران شد
بپاس رفتگان کوچهی آکنده از فریاد
سکوت خسته را با رقص شورانگیز
بیا بیدار کن
تا صبح دمد سرشار
بخندد عشق
به ریش هر چه «سیا» و «سیاف» اندیش تاریخ اند
زنیم آتش
ای فریاد.
۱۳میزان ۱۳۹۸