به من آموخته اند:
از “شاه اطاعت” کن
به من آموخته اند:
گر بم سرت بارید
خدا را شکر گو
خاموش باش
باز هم قناعت کن.
به من آموخته اند:
گر تو زنی ،
ساکت بمان تا گور.
و اما من که انسانم
سرود سرکشِ آزادگی را
از گلوِ خاک می خوانم
زمین و آسمان را
از خدا هرگز نمیدانم
به تو می گویم: ای فرزند جانانم
تضرع بس
تزویر است
هرآنچه کور مان کرده است
این دین است
ستمگر با سلاح مرگ می کوبد
که کشتن کشتن آیین است.
فقط آموز انسان بودن و
آزاد زیستن را
و عصیان کن
ز جا برخیز
و طرح تازهای را ریز
جهان کهنه را برچین
زمین و زندگی را
با شعار عشق و آزادی
و آبادی
برای "فصل پنجم "
تازه احیا کن.
و من در گور گمنامی
به پای پیچک وحشی
شبی با یک بغل شعر و
سرود و ساز
برای دوزخیان
مست خواهم خواند
پیام عشق خواهم داد
زمان از توست
زمین تا بیکران از توست
جهان را نخل عدل و
عشق افشانید.