هشدار!
هر چه از جام دلم نوشیدی
نوشت باد
هر چه از باغ گلم برچیدی
دستت خوش
ساده زیستن را
از شهیدان یاد کردن را
به زلف زندگیات
هیچ میاویزان
کودکِ این راه میخندد
زادگاهی رنگ و نیرنگی
ای جفاپرور.
بعد از این؛
ای ناشناس بیگانه را یاور
با تو من نامهربان هستم
دست تو شور است
قلب تو آغازگری فردای بینور است
راه تو بس کج
چشمهای اندیشهات کور است
بگذر از این مکر و نیرنگ و
تضرُعهای بازاری
خلق هوشیار است
کاروان هر چند غارت شد
ساربان زندگی
تا بیکران عشق
بیدار است.
۲۱ قوس ۱۳۹۰
کابل