-
درد را ترانه کن
1386/10/16 23:41
درد را ترانه کن افتاده از کتاب زمان این رانده از دیار منم ، من تشویش مدار از درد قصه کن آیین زندگی چنین رفت چون روز بسته است دل من نیز خسته است ایستاده ام با همه شور بی هراس ز مرگ با خون نویس چکیده ی دردم چکامه کن قاچاقچیان خون و شرف هرزگان دهر بی رحمتر ز مین ِ اجل بوته های زهر بر زخم شانه هام بنشانید من بوسه بر رکاب...
-
بی باکتر بخوان!
1386/10/02 19:11
بی باکتر بخوان! به ملالی جویای قهرمان که صدای مردمش شد و لرزه به اندام خاینان و قاتلان انداخت در مسلخ جنون زدهی شب آنجا که زندگی سکوت است هر نغمه زخم زخم فرسودگان واعظ ترفند با دنگ و فنگ خاصه خود تقدیر را تمسخر تقویم میکنند در کام جارچیان ستبر دار حلقه شد انگار زمان شکست میوند زنده شد عصیان...
-
... و چـــه رفت !
1386/09/30 21:11
...و چـــــــه رفـــت! من سرم را به گرو دادم از بی وطنی تا بسازم وطنی بهر عشقی که به جا ن پروردم و رها گردم از دوزخ شوم ناکس و بگـــیرم آرام مـن نجـنبیدم با کاکل روز مـن نرقصیدم با طبل زمان و نترسیدم از کل کل طعن پا فشردم کـه منـم کس به قاف قدمم هیچ نرسد دور از دوره ای خود ناگهان حادثه شد نور تکید زلـزله شد عشق در...
-
...
1386/08/22 23:42
. . . مــــن نـــام تـــرا به بــام اندیــــشه پیــوند زنــم بـه کـــــوه وبر بــیشه بر کـــوی تو عـاشقانه می خـوانم ای دخـــتر پــاک آسمــان پیـــــشه آنــدم که ستاره ها شکست یادت هست! دریا به خاک وخون نشست یادت هست! تنـدیسه تنـد عــشق بــه مــا بسپـردنــد عـهــدِ کـه میــان مـا بسـت یادت هست! از دیـــده نــرفـت...
-
چند سخن
1386/06/22 02:17
چند سخن آغـــاز صــد دریـــا مـنـم در ســـوگ گــمنام شمــا با صد امید و چند سخـن آورده پیغــــام شمــــــــا بگذراز این بند و رکــود بگــشا قـفس ای زندگـی مــن آمــدم بــا کـــاروان پیــوسته همــگام شمــــا اینجــا به دشت شب منـم آواز انســــان مـی تنــــم گــور کــدورت می کّـــنم با عــزم سرخ فـام شمــا خـیل جـنـایت...
-
وقاحت"سرخ"
1386/06/18 23:11
آنان که حقیقت را نمی دانند نادان اند و آنان که حقیقت را میدانند و انکار می کنند تبهکار اند برتولت برشت وقاحت "سرخ" من از جنایت هولناک شب نمی ترسم و از حـسادت دنیای بیکـرانهی پـول و از خـــدای دروغ ابــتذال غـــــول آســــا و از تـــرنم گــرگان میــان گله میش من از تـــلاوت آرام روز می تــرسم همین که بردل مـن سنگ شک...
-
عـــاشقــــانه
1386/06/15 18:51
گـر نپـذیـرم کـه تـو ای کـی تـو پذیـری کـه منم نــه تــو ای نــه منـــــم گـر بپـذیـرم کـه تـو ای تـــو بپـذیـری کـه منـم هــــم تــو ای هــم منم با اقتباس از شعر پشتو عــــاشقــــانـــه بی تـو به راه نمی روم از تــو جــدا نمی شـوم سردی جان خـویش را بــا تــو دوا مـی شــوم درد و نوای خـــانـه ام ای ز وطـــن نشـانــه...
-
درد پیــــــــدا است
1386/06/05 16:20
به جای آنچه من باید در مقدمه شعرم می گفتم با اندکی تأخیر در سایت کابل پریس یافتم به قلم محمود عزیز که بعنوان شروع سخن گوشهی از آنرا بر گزیدم . "قبل از همه خوب است به یاد سیاهسنگ بدهم که برای من هم نوشته "در مرز گور و گنگا" جذاب بود و به اندازه احساسات و رنج کشیدن خودم از میهن غرق آفت و بلای بیپایان...
-
سرود سبز بارانی
1386/05/30 00:40
سرود سبز بارانی! بیا باران ببار اینجا دیارم تشنه از آواز آبادیست صفا کن شاخهسار نورس باغ را ببار باران ببار بر این همه دل خستگیهایم که در من زندگی چون عشق میمیرد فقط افسانه های کهنه در کنج «فریدون شهر» (۱) میماند تو ای باران تو ای آیین دریاساز شراب ناب گندمزار نماد اتحاد قطره ها تا بیکران همراز دریاها خروشانی...
-
جـــــــــرگه
1386/05/23 23:34
جـــــــــــــــــــــــــــــــرگـــــــه تا زمین خونین است تا همین آش و همین کاسه ی زهرآگین است تا همین کهنه گر و کهنه خر دیرین است نتوان امن گرفت عشق نوشت دوستی کرد . ۱۰/۸/۲۰۰۷
-
باید آماده شد
1386/05/23 13:22
به مناسبت هشتم مارچ اهدا به تمام زنان ستم دیده جهان باید آماده شد ای رفـــــته در اعـماق تباهــی ای سوخته در میان سه دوزخ هــزار جنگ پایمال رقص تعصب و تحــــقیر انــــــارکلی دیـــوار جــبر جــور بر قامـتت که ریخت اقــلیم رقـم خـورد و رفـــــتی به یــــادگار اینک ترا به گونه ی امــروز مشتی بـه اشتیــاق هـــــوس بـــا...
-
های مردم!
1386/05/23 11:46
های مردم! های مردم! خسته ام خسته بر وزن دلی دردمند آن مرد فقیر خسته از جرم و جنایت خسته از افکار پیر خستگی ها را مپنداری د که تسلیم گشته ام. های مردم! این سرای کهنه را از کران تا بیکران ویران کنید از گ ِ ل پاکان و از افکار عشق از تنِ سبز درختان بلند مسکن آزادی را آباد کنید مست سازید با سرود زندگی هر دلی غم دیده را در...
-
مـــن چـــه تنهــــایم
1386/05/20 00:28
مــــن چـــه تنهــــایم مــن به قــدِ عـمـر زشتِِ خـــویش از هـــزاران چــشمه آب یـأس نـوشیدم شرشر شنگش شرار ِکاخ دل روب ید ابـتذالش نــور چــشمان ِ خـدا دزدید آمـــدم پایین در بیــابـان ِ سراسر لــوت ردِ پــای کاروان ِ نسیت درفـــراز ِ کـــوچـه ی انســان همصـــــدای نیست خـــشتِ بخـــتم را بـــاران رُفــت مــن چـــه...
-
و مـــن آنـــم
1386/05/13 02:38
و مــن آنـــــم الا ای آنکه می غـری و هـرگز هم نمی باری نه من بادم نه از آتش نه آن گمگشته ی بی باک و گـژ راهـم نه گـرد کـوچـه ی پـر ازدحـام یـأس نه گـرد رُفته در پیچ پیچ یک بن بست کـه ناپاکان نا باور زنند گامی نه برگـــم برگ کـه دشنام کثیفان را بیاشامم من انسانم تهی از چتر ز ملک فقر به زیـر ناوه ی خونشـار همـآغــوشم...
-
دجـــله ی غـــم
1386/05/11 03:08
پرچمی و جهادی در حجلهی «جبهه ملی» هماغوش شدند دجـلهی غــم پیامبران وحشی و خودبین ملعونیان دی بیننگ، بیندامت در سایهی شمایل آقا نام خدا به لب زده با مُد میروند دیروز آن توبرهی خجالت تاریخ دیروز آتش از دهانهی بودا که میگذشت خوکها که خون خلق مرا نوش مینمود «راکت میان حنجره مرد جا گرفت» (1) حرامیان مسند کور مست...
-
بـــر خـــــــــــیز
1386/05/08 03:31
بــرخــیز دیر گاهیست در یـن ویرانه خون در چشم شفق پیچان است زندگــی خنده تلخیست شنو مادرم در همه جا گریان است تو اگر عضوی زمینی برخیز تو اگر ابر ی ترینی بچکان تو اگر نـای دلــم میشنوی تو اگر زخـمی ترینی بنواز آخ که صیاد جـنایت بنواخت نغمه ســوگ هـزاران آه را در دل خــسته تـاریخ نویس زایـش و خـیزش دریا ها را توکه بی...
-
خورشید شعر
1386/05/08 03:12
به احمد شاملو خـورشید شعــر بی آنکه بامداد تن را به شام تیره سپارد در زیر آفتاب با درد ها نشست در"کوچه" ها سرود "شعریکه زندگیست" در چشم "آیدا" "بن بست" را گشود خورشید شعر بر دل ایام جاری شد در سوگت ای طلیعه ی "فریاد مشترک" صدها هزار واژه ز بنیاد هم شکست 16/8/2000 پ
-
نوروز
1386/05/06 23:56
این قطعه را به آنانیکه هنوز نوروزی ندارند و به فقر بسرمی برند و منتظر نوروز واقعی لحظه شماری می کنند صمیمانه تقدیم می کنم . نــوروز نـــــــــــــوروز خـــــــــــــوش آمــــــــدی هـــــنوز هـــوا به سان زمستان گــرفته است حــــرامــیان به بـیشه انســـان نـشسته است پــروانه های پشته ای خـورشید خـسته است عشــــق خانه...
-
فریاد
1386/05/06 23:45
فـــــــریاد درین گذار کدورت روز های هدر درین خرابه ی گنگ و سلول بس غم پیچ که ابر بی باران همیشه زهر خندیست به جستجوی تو درلابلای بن بست ها عطش تندر و صد فریادم ۸ مارچ ۲۰۰۱
-
درد را ترانه کن
1386/04/27 00:44
درد را ترانه کن افتاده از کتاب زمان این رانده از دیار منم ، من تشویش مدار از درد قصه کن آیین زندگی چنین رفت چون روز بسته است دل من نیز خسته است ایستاده ام با همه شور بی هراس ز مرگ با خون نویس چکیده ی دردم چکامه کن قاچاقچیان خون و شرف هرزگان دهر بی رحمتر ز مین ِ اجل بوته های زهر بر زخم شانه هام بنشانید من بوسه بر رکاب...
-
اشک خشم
1386/03/11 01:31
زمـانیکه مـلالی جـویا عمداً مورد یورش مطبوعات جهادی و وابسته قرار گـرفت و هـــمه به شیوه "مــــــامـون" وارو به تفتیش او پرداختند که گویا چیزی تازه ای برای گفتن نـــدارد اکثریت محــروم از همـه چــیز از گـوشه و کنا ر بــه حــمایت بیدریـغ از وی بپا برخاستند و از آن میان پدر هفتاد ساله ی با تمـام وجود صــدای...
-
آغـــاز نو
1386/03/04 11:06
آغــــاز نــــو به این قـطـار کـه بیگـانگـان سـوارش هـست و هــُرم حـرمت انسان عـقیم و خاموش است سفـــر نخــــواهـم کـرد بــه عـــاشـقــان بگـــو انتظــار بیهـــوده ست نشـان تعـهد جــانبـاخـتگـان به شـــانه زنـــید و در تـــدارک آغـــــــاز نـــــو بیـــانـدیــشــید درون حـــادثه هـــا بـــاز سـتاده خــــواهــــیم...
-
[ بدون عنوان ]
1386/03/01 14:52
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ زمـانیکه مـلالی جـویا عمداً مورد یورش مطبوعات جهادی و وابسته قرار گـرفت و هـــمه به شیوه "مــــــامـون" وارو به تفتیشش پرداختن که گویا چیزی تازه ای برای گفتن نداری اکثریت محــروم از همـه چــیز از گـوشه و کنا ر بــه حــمایت بیدریـغ بپا برخاستند از آن میان پدر هفت ساله ای با تمـام وجود...
-
ای کاش پیش از این...
1385/12/01 00:30
«شعر خویی برایم جلیل و شفیق و رزمجو بود زیرا در آن صفیر با شکوه «سیاهکل» و پیمانش را با فرزندان قهرمان به خون خفتهی ایران میشنیدم و میدیدم. اما وقتی خبر تلخ و باور نکردنی اظهار ارادت او را به لطیفپدرامِ خادی ـ جهادی که هنوز از دریدن پیراهنش در عزای «سردار کثیرالابعاد» خلاص نشده،...
-
من عضو این زمینم
1385/11/30 11:20
هنوز پارلمان نام نهاد افـغانستان یکساله نشده بود که کاســه حوصله ی "نمایندگان" لب ریز شد و چــانه زدن هــــــای جــهــادی "خادی" که ماهیت بی نهایت کـثیف شان را بر چــــندمین بـار بــه نمـایش می گذارد بر سر معــاش فــوق العاده ، یک نمــره زمــین و سیاحت در پشت درهای بسته بـــالا گــــرفت و سر جــنایتـــکار قــانونی به...
-
کاخی میان خون
1385/11/27 19:09
سر تبهکاران «ائتلاف شمال» با همدستان و بلهگویان پست و حقیر شان بیاعتنا به رسوایی مسئله در سطح جهانی، به اعمار منازل بر زمینهای غصب شده در شیرپور ادامه میدهند. فقط با استقرار دولتی مردمی است که جلو اینگونه رهزنیها و رذالتها گرفته خواهد شد و تعمیرهای آباد شده در شیرپور نیز به تملک...
-
آن هم رفت !
1385/11/22 16:07
به مادر دردمند "سعید" آن هم رفت اینجــا گلـی در خــــاک نهــــــان است با حـسرت ناگـفـتـه و امیـــد فــــراوان هر چنــد جـــوان است بــگـــذار کـــه آســــودگـــــی گــیــــرد ویـــن قــــوت فـــــــــردای روان است مــاتـمــزدگـان قـصه ی دیــروز بمانید از ســـردی امروز ســـرودی بســرائید با غم نه نشینید ویـرانگــری...
-
گند گناه
1385/11/17 01:22
گند گناه هستند درین کرانه ای پر پیچ مردمی دور از کنار ما شاید میان ما با اشک غم تنیده و بی درد با شراب هوس عطسه میزنند انگ شرف فروخته خش خش به سوی زر آوازمیدهند گند گناه را به تنفس گرفته اند.
-
کچل بنویس بی باکتر
1385/11/17 01:13
" آنکه با شعر طنزگونه اش درد را فریاد می زند" "کچل" بنویس بی باکتر عجب سرمای بی نانی شگـــفت ادوار بیجـــانـی ستم بر زندگی چــیره نه جنب وجوش جــریانـی درین پهـــــنای وحشــتزا شــرار عشق پژمــرده غرور با درد خو کرده کجاست تــدبیر و درمانی یکی شمشیر زر بوسید یکی برگشته از راهــش به بار آورد سیه روزی خـــطی زرد...
-
ازعشق با جهان بسیار مانده است
1385/11/11 22:50
در شماره 822 سال سیزدهم جمعه 28 شهریور 1382 شعــر از خانم مینا اسدی شاعر نامدار و مقــاوم ایرانی تحت عــنوان " از عشق با جهــان چیزی نمانده است " آمـده بود کـه توجـه مرا به خود جلب کرد دلم نشد مینا را شکسته و نــالان در برابر چشم دشمــــنان بگــــــذارم و این نا چیز را به مینـــا مبـــارز و شهـــروند وزین صمیمانه...