آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

وقاحت"سرخ"

 

         آنان که حقیقت را نمی دانند نادان اند و آنان که حقیقت

           را میدانند و انکار می کنند تبهکار اند   

                                                         برتولت برشت

 

      وقاحت"سرخ"

 

    من از جنایت هولناک شب نمی ترسم

    و از حـسادت دنیای بی‌کـرانه‌ی پـول

    و از خـــدای دروغ

                      ابــتذال غـــــول آســــا

    و از تـــرنم گــرگان میــان گله میش

 

    من از تـــلاوت آرام روز می تــرسم

    همین که بردل مـن سنگ شک میکوبـد

    بیا ســاده بگیریم زندکی سرد است

‌‌‌    خروش‌‌‌ ِ خفته  دگرباره بر نمی خیزد

    ز زخـــم جنگل انسان بهـار نمیروید

    و مشت بــاور دیروزیان کــهنه شده

 

    نگــو نگــو که آزرده جــان ِ بیـــدارم

    و من که با غم خود ذره دزه مشمارم

    سکوت اذیت بی انتهای وجدان است

 

    من از شقیقه‌ی بی‌خوی درد می‌ترســم

    و از وقــاحت سرخ گــونه های زردینه

    چــــرا که میـــدانند

    چــــرا که میخوانند  

    که این رذالت محض است

    و آن حــقیقت تــــــــــــــام

 

                              7/7/2007

نظرات 10 + ارسال نظر
وارطان سخن نگفت 1386/06/26 ساعت 12:51 ق.ظ

این شعر تان کمی مغلق است و درست درکش نتوانستم. فکر کنم که منظور تان این است که شما آنقدر از دشمن ترس ندارید که از دوستان خاین می ترسید و خواسته اید که بگویید که دوست خاین خطرناک ترین پدیده برای انسان می باشد. آیا درست درک کرده ام؟

اعدامی 1386/07/03 ساعت 10:33 ق.ظ

جونم،
نمی دونم منظور تان از وقاحت سرخ چیست؟ آیا منظور تان کسانی است که خود شان را سرخ و چپ می دانند ولی پشت درهای یوناما و سازمان ملل متحد تضرع می کنند؟ آیا آماج شما در این شعر آنانی هستند که خود را چپ و سرخ می دانند اما از جامعه جهانی طالب آزادی و دموکراسی اند و یا آنانیکه فقط دوست دارند پهلوان پنبه های جنبش چپ باشند؟
اگر یی مقدار توضیحات بیشتر ارائه می کردی، مسرورم می کردی

آزاده 1386/07/07 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام آژن جان
خوب است برای کسانی که می نویسند جواب ارائه کیند مثل این دوست که شاید خوب هم آن را بشناسید
ولی من به اندازه خود به این آقا می گویم حالا که قر کشیده اید نگو که چرا و چگونه . و این شعر هم مثل آفتاب حرکتش روشن است شاید خود را آنگونه که آژن گفته یافته باشید و و اکنون در صدد تبرئه برآمده دیگران را قربانی می کنید به هر حال شما هوا خواهان انقلاب ناب روشنفکران خود فریفته ی بیش نیستید و این را همگان میدانند که چند روز بعد بخیر و خوشحالی سر از آستین کدام مار دوسره دالر دار برکرده و فراموش می کنی حتا همان چند جمله ی را که آموخته اید

مژده 1386/07/08 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام خانم آزاده،
در فرهنگ مارکسیستی معنی وقاحت سرخ بسیار روشن و واضح است. معنی وقاحت سرخ یعنی ملی سرخک.وقاحت سرخ: آنانی که ظاهرا شعار های سرخ بر می دارند ولی منادی حقوق بشر امپریالیزم اند، آنانی که ظاهرا ستاره بارانی می کنند ولی خاکستری ها اند، آنانی که اکت انقلابی می کنند ولی دوست دارند در طویله (؟!!) باشند، آنانیکه سرخ فیر می کنند ولی عاشق سینه چاک حضور در رژیم پوشالی اند و .....

خانم آزاده، نفهمیدم منظور تان از ماره دوسره دالر دار چیست؟ اگر تجارب تان را می خواهید با دیگران شریک کنید حق تان می دانم ولی حداقل من از شریک شدن در تجارب تان نفرت دارم. بهر صورت لازم خواهد بود مردم ما این تجارب را بدانند!!



پاسخ 1386/07/14 ساعت 12:14 ق.ظ

اولا باید گفت که با تأسف بنا به مشکلات نتوانستم با موفع نظرات شما را بر حال و پاسخ خود را ارائه کنم و ار سوی دگر به جواب آزاده عزیز اکتفا کردم اما دیدم آقای وجدان اعدام شده و یارانش پا فراتر گذاشته و به گفته ای مردم ما "بگیر که نگیرت ". با آن هم من سخن گفتن با ایشان را ضیاع وقت میدانم و گر نه اگر خود را به کوچه حس چپ نزنند و بی شرمی را کنار بگذارند خوب هم میدانند که مار دوسره دالر چیست ،مخاطبین وقاحت " سرخ"چه کسانی اند و منادی امپریالیزم کیانند ؟ "روشنفکر" ناب همه چیز آفتابی است اکنون چه اکت و ادای عجیب و غریب را به راه انداخته می خواهید تصدیق بگیرید که ما قلم داریم ،سیاسی هستیم و سیاست می کنیم نه عزیزم فراموش نکن سرخترک های تان که اکنون گند پوشالی ترین افراد را بی چون چرا استنشاق می کند و دیروز خودت از جمله ی بلی گویانش بودید ، دیدی چگونه بیچاره و درمانده و بی جبهه قدم میزند از این حقایق که بگذریم به حقیقت خود می رسیم که درد درد شکم است و زندگی شوم هوسباز روشنفکرانه ؛ نه مردم و انقلاب و نه هزار ویک فجایع دگر، روز و روزگاران همیشه روشنگر آمال و اهداف ما بوده و هست پس از دایه چه کون پناهی
بهتر است بوی گند تان را بالا نکنید و سرخ سرخ هم نپرید
بی شرمی هم از خود حد دارد آقا خانم وروری !! کدام مارکسیزم ؟ مارکسیزم که با مرمی حساسیت دارد !! مارکسیزم که که تنها و تنها حرف می زند و در لاک خود می لولد !! مارکسیزم مارکسیزم نگو که عقم می آید، نــه جانم چند گریزی ساده و بیمار را پیدا کن و به گوش شان پف کن تا درون عقده ای ات خالی شود و داد تو و امثال تو هم از مارکسیزم توهین هست به مارکسیزم و آنانی که در این را سر فدا کرده و صادقانه پیش رفته و می روند.
این روزها در وطن ما همه به نام دموکراسی خیانت های شان را جار می زنند ولی چند حراف خود فریفته ای مارکسیزم را چاشنی سخن خود یافته و گهگاهی بی خود توجیه گر رذالت شان می گردند .
در یک قسمت دیگر این آقا در جواب آزاده می گوید که " حداقل من از شریک شدن در تجارب تان نفرت دارم. بهر صورت لازم خواهد بود مردم ما این تجارب را بدانند!!" آفرین حالا تهدید هم می کنید فرهنگ فروش در قاموس شما از جایگاه وی‍‍ژه ی بر خورد است ، اما ... ای کاش می شد من بیاد تان میدادم که... شما در حفظ حرمت تان اندکی بکوشید و ناصح دیگران نشوید وباز یاد تان می آوردم که تو و توهای دیگر باید از چه نفرت میداشتید و نفرت می کردید.
افسوس گپ به دراز ا می کشد و گر نه فلسفه طویله را هم برایت روشن می کردم ولی همانقدر می گویم که بی اندازه وقیح و حرامزاده هستی و بس
پس شعر وقاحت سرخ را اگر چه خام هم به نظر میرسد به تکرار بخوان شاید آتش اش قند جگرت را بر افرازت و عقده های دیرینه ات بیرون ریزد

شزیف 1386/07/14 ساعت 12:28 ق.ظ

آقای اعدامی شعر شناس
آیا این شعر کوتاه را هم خوانده اید و چگونه تعبیرش می کنید صادقانه بگو: عنوان آن گـــــــــــند گناه است


هستند درین کرانه‌ی پر پیچ مردمی
دور از کنار ما
شاید میان ما
با اشک غم تنیده و
بی درد
با شراب هوس عطسه می‌زنند
انگ شرف فروخته
خش خش به سوی زر
آوازمیدهند
گند گناه را به تنفس گرفته اند.

فرزاد 1386/07/15 ساعت 02:01 ق.ظ

آژن گرامی، شعرت بسیار زیاد خوشم آمد و به حق که وضعیت مسخره تعدادی از روشنفکران مومیایی شده و ترسو و بزدل را مورد شلیک قرار میدهد که در سطح کلمات یاد دارند سرخ و آتشین باشند اما در عمل جز زردرویی و عجز و خوش و بش با چند روشفنکر وامانده تر از خود شان چیزی بلد نیستند.

این نوع ملی سرخک ها هروقت مثل ملالی جویا کفن پوش شدند و چوب را در فلان سیاف و ربانی و نظایرش درون کردند، بعد به همه‌ی شان سجده خواهیم کرد و ثابت خواهند کرد که بدترین خاینان به مقوله های والای انسانی که داد از آن میزنند نیستند.

خوبست تاریخ قضاوتش را خواهد کرد، بخیر چند سال بعد احوال شانرا خواهیم گرفت که در کدام باطلاق خواهند لولید. مگر تاریخ کم مثالهایی از این قماش انسانها ارایه داده؟ آیا اینان درسی از آنان نمی‌گیرند؟!

به "اعدامی" و اعدامیان 1386/07/15 ساعت 02:16 ق.ظ

تو اگر خامـی و مــن سوخــته توفیر بسـی‌ است
شعله‌ی عشق نه گیرنده هر خار و خسی است

منیر دردمند 1386/07/16 ساعت 12:56 ق.ظ

با آنکه شعر خوشم آمد ولی اصلا سر نیاوردم که این دعوایی که درین بخش برپاست بر سر چیست؟ میشود کسی برایم روشنی بیندازد؟ آیا شعر به کدام فرد، جمع و یا گروهی خاصی اشاره دارد؟ شاید درک این نکته در فهم شعر کمکی نماید.

سراج احمد یوسفی 1387/01/15 ساعت 11:16 ق.ظ

دوست عزیزم آقای آژن سلام!
گاه گاهی بلاگ تان را مطالعه میکنم .این است رسالت ما .
بلی ما آگاهانه چون سرو ایستاده ایم اما تاریخ انسانیت قضاوت خودراخواهد کرد.عزیزم آنانی که بی باکتر می خواند با خط طلایی تاریخ وجدان شان - نام شان واهداف خدمت به انسان ها -وهمت والای شان حک می شود .
راست گفتی که بهترین فصل در اقلیم خدا آزادیست .بلی بغضی ازدموکرات کنیزکان ما هم شعر می گوید آن هم زمان طالب طالبی وزمان جهادی جهادفی سبیل الدالری
واکنون نوع بست مدرنیستی ودیمکراتی آمریکایی .این ها جز بدست آوردن کریدت از حقارت زیاد آرزوی دیگری ندارد .به ساز اربابان می رقصند وبر خون این ملت شاش میکنند. وشعر دلبرانه ارباب را می سرایند .وخون انسان های بیگناه را مستانه بامال می کنند.نام این ها را تاریخ ضم نام قائد شان تمساح وچوچه تمساح مگویند .
وخوب میدانند که چه قسم ظاهر انسان دوستی شعربگویند.آیاغیرت دارند که از ظلم آنانی که به نام اسلام بر مردم کردند افشای شان کنند.هرگزنمی کنند زیراکه خودرا فروخته و وجدان مرده اند .به امید کامیابی هر چه بیشتر تان .
برادرت سراج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد