" آنکه با شعر طنزگونه اش درد را فریاد می زند"
ستم بر زندگی چــیره نه جنب وجوش جــریانـی
درین پهـــــنای وحشــتزا شــرار عشق پژمــرده
غرور با درد خو کرده کجاست تــدبیر و درمانی
یکی شمشیر زر بوسید یکی برگشته از راهــش
به بار آورد سیه روزی خـــطی زرد پشیمـــــانی
شکست عهد وفا یارا ستمگر مهـــربان شد وای
بکــشتند تا توان داشتند به حکم جبر و نـــادانی
غبار بر پلک غم پیچید و اشک سرزمینم ریخت
بریدند سینه ها، سرها و سیل خون و ویرانـــی
نگر برقـامت کــابل به گردش سیم خـاردار است
سکــوت کـوچه ها تا کی ز بن بست و پریشانی
و دستی پیش نمی گردد زند آتــش به اهــریمن
"کچلپا"وار برخـیزد ســتون گــردد به آرمانـی
و حلق خـــون فروشان را به دار شعـــر آویـزد
کشد بطــلان به مداحان به آوازی غـزل خوانـی
به دنیای جفـا پرور من و تو نقش خـواهــیم زد
اگـر شوریده برخـــیزیم به سان ابر توفـــانـــی
ترا بر قــله ی شعر مقــــاومت جـایگاه باشـــد
کچل بنویس بی باکتر به هر سازی که می دانی
دوست عزیز نشریه پیشرو به روز شده است. شما می توانید مطالب جالب و خواندنی آنرا بخوانید
www.peshraw.blogsky.com