آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

جشن بی ننگان

جشن بی ننگـــــان

                                                                 « جشن بی ننگان

                                                                  دوامش مرگ

                                                                  سرودش پوچ»

من از میان سفره ی اعداد

صفر را به  جای "هشت"

صفر را به جای "هفت "

تا سالیانِ سال

در ثور خونچکان

                   تعویض می کنم

نی نی

در پیش روی هر یکی

                    نامرد

                       درد

                          زرد

تصویرِ ِ از رذالتِ خر را آونگ می کنم

 

تقویم از خجالتِ روز پاره می شود

اما

این هرزگان دیده درآ

                        بدسِگال دهر

دستی به خون فشرده و

                            بر نعش مادران

مست رقص می کنند

اینان

این بوته های تعفن و سگشاش*

در کندوی نجاست عفو

طبل دگر به گردن سرخورده بسته اند

بهر نجات خویش

 

یک مرگ کوچک است

و سزاوار خاک نیست

ای داد

ای تناب ستم

              دار

چرخ ِ به حق بزن

تف بر جبین شان!

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* در دشت های  غرب افغانستان و یا شاید در جاهای دیگر بوته ای میروید که عمر زیاد میکند، بلندی آن به یک متر میرسد ، زمخت و متمایل به سفید و این بوته ی  هرزه و بیهوده را نه حیوان  می چرد و نه استفاده دیگر از آن میشود و حتا به اندازه ی

 بد بو و متعفن است که به جای هیزم هم نمی شود از آن کار گرفت  همین که حیوانات وحش آنرا بوئید  شاش و یا گند  خود را

 بر فرقش  تخلیه کرده از کنارش می کذرند  و ازینجاست که مردم آن را بنام بوته سگ شاش میشناسند.

این بوته ی  متعفن شباهت غریب  با معجون "جبهه ملی" داشته چنانچه اگر هزار و یک  ائتلاف و جبهه ی  جـــدید  هم  سرو سامان بدهند و از آستین بش های کوچک ولی "مدرن" سر بدر بیاورند دیگر نزد مردم  ما به  بجُــل باخته های روی سیه ای  می مانند که نه اکت دمـــوکرات بودن و نه جشن های میان تهی  پر زرق و برق  نجات شان خواهد   داد و نه  از ازذالت پیشگـی شان خواهد کاست .به امید  بسیج و استقرار  نیروهای مترقی ومردمی

نظرات 9 + ارسال نظر



با سلام خدمت مدیر وبلاگ وبازدید کنندگان عزیز آن

این نوشته تبلیغ نیست:
بلکه یک نیاز هست برای کسانی که وبلاگ یا سایت دارند
حتما می پرسید چی؟
جواب این که: کسانی که وبلاگ یا سایت دارند حتما نیاز به بازدید کنندگانی دارند
که از وبلاگ یا سایت آنها دیدن کنند سایت Www.33IR.Com این مشکل را در حد توان

---- بدون فریب وسو استفاده از دیگران---

حل کرده

ثبت دامنه رایگان با پسوند دات کام برای اولین بار در ایران
و افزایش آمار وبسایت شما به صورت جالب بدون انجام کاری و امکانات دیگر

به سایت Www.33IR.Com رفته ودر صفحه اول یک نام برای خود انتخاب کنید

و مراحل را تا آخر بروید

پ ک از کابل 1387/02/10 ساعت 11:05 ب.ظ

آژن عزیز سلام
غرور این بی ناموس ها در روز هشت کاملا شکست و تنبان های خودرا در صحنه جشن رها کرده و فرار کردند . وای به روزیکه این شورش مردمی باشد و در هیچ نقطه افغانستان این جانیان جای پای نداشته باشند . دست تان را فشرده و موفقیت برایت اروز می کنم . پیروزی از ماست

نصرت 1387/02/21 ساعت 11:29 ب.ظ

آژن عزیز سلام
شعر شما در من دوران ازمقاومت را زنده میکند و مثل اینکه در دل شما نفرت بی انتها
نسبت به این روزگار به ظاهر نرم می جوشد و سلاج یک انقلاب در دل اشعار شما مردم را بسیج میکند آیا این سرود ها بازوان و حنجره های را بر گرد خود جمع نخواهد کرد بدون شک روزی بیداری ما نزدیک است و
من با تمام سخن همراه شما هستم
به امید این که مجموعه از شما داشته باشیم و راستی باید گفت امروز سنگر شعر مقاومت و پویا خالی و خالی است پس اگر مجموعه از شما و سایر شعرای جانباخته
تدوین گردد چه زیبا خواهد بود
برای شما و یاران تان دست بلند می خواهم
موفق باشید


وارطان 1387/02/23 ساعت 09:49 ق.ظ

این بند شعرت واقعاً در ذهن انسان حک می‌شود:

من از میان سفره‌ی اعداد
صفر را به جای «هشت»
صفر را به جای «هفت»
تا سالیانِ سال
در ثور خونچکان
تعویض می‌کنم


برایت عمر طولانی و ایمان انقلابی تا ابد آرزو می‌کنم.

[ بدون نام ] 1387/02/23 ساعت 11:37 ق.ظ http://baresh81.blosky.com

سلام به روز شد

محمود 1387/02/24 ساعت 11:46 ب.ظ

وارطان جان سلام
اگر اجازه باشد و آژن عزیز هم با من موافق باشد این قسمت شعر قسمت قوی آن
نیست چون شاعر هم گفته که صفر کافی نیست و رذالت از خر را با زرد و درد بهتر است در برابر این روز سیاه آویزان گردد تا مشخص و معرفی این جهول بیکاره یک اندازه شود چنانچه گفته است :
نی نی

در پیش روی هر یکی


نامرد

درد

زرد

تصویرِ ِ از رذالتِ خر را آونگ می کنم

موفق باشید

نعیمی 1387/03/16 ساعت 11:42 ب.ظ

دوست عزیز سلا م
امید خوبی پیش رویت همیش باشد
من شعر شما را در یکی از سایت های بسیار مشهور افغانی دیدم ولی نمیدانم چرا نام شما را ذکر نکرده بود امید است دوستان توجه کنند
ناگفته نماند که این شعر را بالاتر از اشعار دیگر شما یافتم و مثل که دیگران که بسیار می لافند را هم پشت سر می اندازد .
درود بر شما

شکیلا حیدری 1387/03/20 ساعت 12:36 ق.ظ

به امید آنروزی که افغانستان ما به آزادی و استقلال و رهایی دست یابد تا این شعر دلپسند را در کوههای وطن خود حک کنیم تا نسل های آینده بدانند که چه جانورانی به این وطن تخم جنایت و بربریت کاشتند که دیگر حتی هفت و هشت ثور در تقویم ما از شرم بروی خود ردای ماتم کشیده اند.

فهیم 1387/03/23 ساعت 05:14 ب.ظ

شعرت واقعا عالی است برایت موففعیت می خواهم و مطمن باش که به آورزوی خود می رسی
زنده باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد