راه مــــن
همرزمان خوب
ای رفتهگان آگاه
بار دگر به پاکی خو ن شما قسم
این راه و این درفش
سراسر حقیقت است
سیر سریع گرم حوادث
بازار زندگی مجلل
در چشم من نطفه نمانده ست
بشنوید
صد عقده بر نماد تنم نیز کاشته است
آنانکه خسته اند
آنانکه از تبارشهیدان گسسته اند
آنانکه در میانه راه پست گشته اند
لعنت به راهیان رهی خلق گفته اند
تف کرده اند به خاک وطن
گور شرزه گان
از درد عاری اند و
تبهکار و جانی اند
ای همسفر سست مپندار
صخرهام
من درمیان سنگر خونین ستادهام
مرد گریز نییم که بلرزد حواس من
بیباک رفته ام
من کی توان برید
من کی توان گسست از این خیل عاشقان
من کی توان گذشت از این خاک و
خون پاک
من همتم بلند
من اخگرم دگر
من جرعه جرعه از تن مجروح زندگی
از شورش مقاوم یاران همنبرد
میثاق عاشقانه به کوهها نبشته ام
آنجا که از صلابت ایمان «فیض» ها
خشکد فغان جبر
آنجا که خون داغ جوانان
گره زند
فردای انقلاب
آنجا که بر سرای سخن هر دروغ جفاست
آنجا که بی حساب
حلقوم جانیان
در انتظار مرگ بلرزد
خواهم فغان نمود
ای رفته در تلاطم پر درد زندگی
برخیز به یاد آر
هیبتگهی سپاه سترگ
«محسن» بزرگ
من پا گذاشتهام
با آه و اشک و رود و بیابان وسنگها
پیمان بستهام
تردید در هوای دلم نیست
بی آشیان غلام گدایم
بی کاروان حقیر
تا تیر آخرین زنند بر چکاد من
از بهر زندگی به تاراج رفتهات
از بهر لحظههای پریشان صد نگاه
از بهراین که باز نفروشندت جان من
از بهر آنکه باز بسازم وطن
وطن
می رزمم هموطن
تا صبح گاه رفیق
ای نیمه راه یار به حیران نشسته ام
هنگام حرف وعشوه دگر نیست
بشکن سکوت شب
بشتاب به یاد دار
حماسهی بلند به دوران مانده را
«مینا»ی زنده را
برچین غبار یاس افق روشن است هنوز
صد چشم انتظار
رازی به اشتیاق سحر می تپد بدان
از من مخواه ترانه به گیسوی بخت زنم
عصر ستمگران جفا کیش زندگیست
هنگام رفتن است.
من یاد یادم است
دژخیم روزگار
جلاد مادرم
بر نعش پاره پاره لگد کرد و داد زد:
"این فارم حیوانی
در خون نگون شود "
خون ریخت وریخت بر در و دیوار میهنم
تا پاشنههای کلبهی ویران
تحمل شکست نغمه برآمد بدین روال
درد آشنای من
سنگر رها مکن
فریاد ما رساست
این جسم و جان در گرو عهد میکنیم
وین ریخته خونها
آن عاشقان که دردل ظلمت به پیش تاخت
توفان میشوند
ساطور می کشند به گلوگاه اجنبی
اشکی دگر نریز
نقش به آفتاب بکش
لاله سر زند
یاران همنبرد
ای رفتهگان آگاه
تا جان در تن است
تاب وتوان ز خون شهیدان پرنم است
*"من هر کجا که باشم "
با سیل سهمگین تو ای توده بزرگ
*"تا نسل ابلهان را
بر دارم از میان و بر اندازم از جهان
پیکار میکنم
سوگند می خورم"
۵ نوامبر ۲۰۰۵
------------------------------------
* فریدون مشیری