ای کاش...
من میان دل تاریکی غم ایستادم
رو به صبح ساطع صد فریادم
زندگی
بگشا روزنه ی فردا را
سیرم از شام گزاف
و ازین پستی پستان به عق افتادم
هست مشتی که در آمیزد
با آوازم
بستیزد چو دلی جنگی من
شکند کالبد تخدیر شدگان
ای کاش که .