آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

آیتی می آید

 

آیتی می آید

 

 

در نگاه شب تار

خنده کردم تا سحر

                   صبح سپید

دیدم چیزی ندمید

شعله سر دادم و در کوچه مردم رفتم

دیدم ای واه!

   چه ساده چه سکوت

نم نم شبنم و اشک

میریزند بر لب رودخانه به خاک

هیبتم بالا شد

تا به کی خاموشید

در سکوت زمزمه و زمزمه و بغض شکست

طفل نا خوانده کتاب

 کنده یخن با تب تاب

گفت به عتاب :

از پی ابر سیاه ابر سیاه ابر سیاه

آیتی می آید

همه آیات دگر می سوزد

مشت کوبند به حلقوم زمان می کوبد

همه از زیر و زبر

همه از کوچه و پسکوچه ی آوار تباه

مثل آهو به تکاپو در پی گمشده اش

مثل یک شعله سرخ

و به آهنگ سحر نعره کنان مخروشیم  

8/08/2002

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد