آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

برف خون

 هنوز اشک "داود " و" شبانه" ها جاریست

و نعش شهر شهیدیست به دوش هر مادر

و نقش پای ستم بر غبار کوچه ی غم

هنوز بذر جنایت ز خاک می روید

نوای بی کسی کلبه های ویرانه

به گوش کر زمانه

                   چه بی اثر خیالیست

چگونه باز بگویم

که باغ پاک خدا را به تیر مرگ نشاندند

ستارگان همه گلگون

و برف ها کفن گمشدگان است

و واژه ها دل خونین جویبار روان

 

شیار پیر جنایت

به تیغ تیز تبر ها

و چنگ و پنجه ای بیداد مشت شوم اجیر

در آن صحاری صبح

                 کنار سرو جوان

چگونه جنگل پر بار آرزو ها را

و با هزارگره ِ  امید و خاطره ها

به جرم هیچ

کمر شکن بریدند و

                    بس دروکردند

و آه چه ساده درویدند به آن شقاوت خود

مگر گمان نکردند

زجاودانگی عاشقان قرن ستم

سرود صبح ز دل لاله ها خواهد رست

 

الا که آه دلت عرش آسمان را سوخت

بـیا که برخیزیم

بسان جوش شقایق به دامن خورشید

که خاک شاهد رقص بوسه های مردان است

بخوان که شعله ی صد انتقام در دل ماست

که ریشه های علفزار هرزه لرزان است

بیا که بر خیزیم

10/2/2001 کمپ

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد