من از درد جــدایی تــا به کی گــــویم ســرودم را
فلک گر هستی ام را سوخت جفـایت تارو پودم را
لب از لبخند ها برید نشست بر ســاحــل غمگــین
بـیا جــانا بخــوان من که ســـازم هست و بودم را