بر سری آب روان
من و انبوه خیالات سبک
سبز
سیاه
گه زمین و به هوا
همه ی هستی من تار تر از تاریکی
باشه آمد لب جوی
کرد نگاه
آب نوشید و لگد بر سر صد سبزه گذاشت
رفت تا باز نگردد
به دیار عدم نام بلند و پوچ ما
مانده ام من به تماشای جهان
با شب خسته هزار بار گران
دلو 1380 کین