آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

پا با من نرود

 

 پا با من نرود

 

هر چه ایام گذشت

خاطرت از دیده نرفت

تلخ می گیرم و می بینم شیرین تر است

هیچ می اندیشی

تو چه بودی و چه کردی با خویش

نیست نیرو که به سنجد تبش قلب مرا

همه در جا مات اند

وارث هستی و امید همه

ای نشانی ز شهیدان وطن

چه طلسم بود که شکستاند ترا

رازها یادت هست

زوزهای که گذشت

اعتمادیکه به دستان تو داشتم آندم

حرف دل ساده نگاشتم

دوستدارم

دوستت میدارم

و تو فریاد زدی

گر نَرم به رهی تو بی جانم

دل به تو مسپارم

ما چه تعهد کردیم

ما چه اندیشه وسیع داشتیم

من سر افگنده ام در نزد شما

عشق

       طبیعت

              ای خلق

سخت می گیرم یک لمحه فراموش کنم

بغض  درد می خیزد

خواب از چشمه ی دل می روبد

پا با من نرود

پس چه باید بکنم

منتظر می مانم

تا کسی آید بر دل بزند نقش ترا

یا نفس از بری این زندگی زندان رها خواهد شد

یا دو دستان مرا بار دگر خواهد بست

8/8/04

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد