-
مقاومت کن!
1404/01/19 12:59
به پیش ای زندگی آزادگی تا عشق دمد از سنگ بجنگد با هزار نیرنگ برای شادی و آبادی این خاک خون باران قلم پی قدم بگذار سرود تازگی را در هوای مرگ بالا کن نترس از دیو و دد از هیبت نادان اگر آن رفت و منحل شد باکی نیست تو آبِ حرمت و بیرنگ دلها شو تو دریا شو که دریا عادت طغیان به سر دارد و آبی را به جوی توده میآرد شفای جان...
-
مقاومت کن!
1404/01/19 12:58
به پیش ای زندگی آزادگی تا عشق دمد از سنگ بجنگد با هزار نیرنگ برای شادی و آبادی این خاک خون باران قلم پی قدم بگذار سرود تازگی را در هوای مرگ بالا کن نترس از دیو و دد از هیبت نادان اگر آن رفت و منحل شد باکی نیست تو آبِ حرمت و بیرنگ دلها شو تو دریا شو که دریا عادت طغیان به سر دارد و آبی را به جوی توده میآرد شفای جان...
-
جشن بیداد!
1404/01/19 12:54
جشن بیداد بوی قحطی ماتم خلقهاست هستی زندان است پادشاه زندگی از بیضهی شیطان خون میبارد جرم میکارد جهل و مرگ مستانه میتازد به آبادی جان را از مردم بینان میگیرد واژگان را از کتابِ گل «تبسم»های بیمادر ما ما به خاک نم دل پُر غم شامگاهان نعش «کندُز» را صبحگاهان حرمتِ والای کابل را یک به یک در گوشه گوشه میسپاریم...
-
آزادی به پیکار است
1403/11/29 23:07
نه منجیی میآید نه معجزه در کار است امن از کی طلب دارید آزادی به پیکار است نه قدرت سرمایه نه ارتش بی مایه ناجی من و تو نیست فکر که تبهکار است یک حلقهی ویرانگر از دوره ی سنگ خرتر بر شانهی روز بالاست گویند که بجنبان سر ای خلق تماشاگر برخیز و ز جا برکن دست تو جهانساز افتاده به هر محضر شور تو شرر دارد فصل پُر ثمر...
-
از نخواندن آه!
1403/11/04 02:46
از نخواندن از نخواندن از نخواندنها ما بدین دوزخسرا غلتیدهایم ای خلق! فکر مان ویرانِ ویران گشت پشت گوشم خفت اخوان خوابیده رو به رویم فوج روشنفکرِ بیمردم آخ چه آفاتی چه آفاتی چه مرگآور مُفاجاتی از دلِ ایام میخیزد از ندانم از ندانم از ندانمها نفرت جهل میزند بالا درد بیدرمان میخیزد لعنت تاریخ به دامان بشر افیون...
-
ای "همراهان" زشت
1403/11/04 02:03
مشت و مالش نزنید فکر مرا من بجایم هستم من به آسایش آرامگونه که چو مرداب مرا میگزد و قلب ترا ربوده دل نخواهم بست به تو و ذهن لجنزار تو ای مکاره من نخواهم پیوست با تنم در جدلم تو چه کردی که درون بغلت سروها خار گرفت شاخهها دستهی تیر گشت و تبر قارچها سمی شد و تو با این همه درد سستی یاران دو رنگ با تنی تنهایی تکیه...
-
گر به آگاهی رسیدیم...
1403/07/15 18:49
مادرم شاعر نیست گاهگاهی پشت یک پنجره از دود دلش نغمهای میخیزد بغض میگیرد و با زمزمهای میگوید: ده ما گرچه «غریبآباد» بود نان قاق آب روان لطف و صفا داشت به رُخ دهِ ما گوشهی عشق بود و طراوت چو بهار زندگانی گل داشت آفتاب دهِ ما پشت هر روزنه با کودک سرمازده شعری میخواند پای بیپاپوش را رایگان نور نوازش میکرد...
-
گر به آگاهی رسیدیم...
1403/06/24 22:36
مادرم شاعر نیست گاه گاهی پشت یک پنجره از دود دلش نغمهای میخیزد با غمش آمیخته بغض میگیرد و با زمزمهای میگوید: ده ما گرچه "غریبآباد" بود نان قاق آب روان لطف و صفا داشت به رُخ دهِ ما گوشهی عشق بود و طراوت چو بهار زندگانی گل داشت آفتاب دهِ ما پشت هر روزنه با کودک سرما زده شعری میخواند پای بیپاپوش را...
-
تو چه کردی؟
1403/05/16 18:11
آسانژ! تو چه کردی ؟ کز دستان خالیات و گفتار سادهات غولهای جانور صفت با تمام ساز و برگ میهراسند و همچو سگِ هار به جانت تاختند و تُرا بالاتر از سرخیل تروریستان زنجیر پیچ ممنوعالسخن کرده از کشوری به کشوری و از زندانی به زندانی میافگند آخ! آنکه فلسطین را قصابی کرد و جسم آبایم را بلعید و کرکسان را بر استخوانم دعوت...
-
ای خلق بیسرود
1403/02/14 12:07
ای نوبهار سر زده از درد از جمود ای خلق بیسرود از فصل جنب و جوش از خیزش و خروش حرف از سحر نبود ؟ کین بغضهای پاک زنان شعلههای خشم کی کج تاج جهل وستم پاره میکند ؟ کی این فُسیلهای تباهی؟ پایین کشیده میشوند از طاق اقتدار از بهر انتقام انگشتان زخمی خلق گرد آگاهی یک مشت میشوند گر با بهار نو آهنگ رزم خویش توفنده تر...
-
جنگ نوروز و زمستان است!
1403/02/14 10:07
ای زمستان هرچه سرد آیی و سوزنده هر چه سر بالا کنم کوبی فزاینده بذرها در خاک نمیماند بارورم از نور از دریا از شگرد رویش آلاله در صحرا من گلم را با هزاران زخم خونیناش در شبی توفانی مرگزا در میان باغ مردم کاشتهام دیریست شاخه شاید خشک شاید منحرف گردد اصل زایش راز بوستان است پیش چشمانم همین "غزه" جنگ نوروز و...
-
سازمان بخشیم!
1403/02/14 09:52
ریشه با دریا و خاک و خلق همت آزاده زیستن در بساط مرگ خصلت اندیشهی"فیض" است. ای شما روندگان دشت آزادی از میان کولهبار غم از فجایع از جنایتسار بیپایان راه اگر گم گشت رسم و رزم و یاد او را در دلی شبهای بیمهتاب زنده گردانیم. راه اگر دشوار و جانکاه است ذروهی شان و شرف دارد برای تو برای من سازمان بخشیم به...
-
رود مردم باش !
1402/11/23 13:03
در من آرمانی که میجوشد بس بزرگ است ای جوان جانم با حقیقت همسرشت و از دروغ فرسنگها دور است از سپهر تا دل بخواهد عشق و آزادی از عدالت از شکوه زندگی لبریز از شمیم لحظهها سرشار با منی فریاد زنی ایستاده در کنج جهان تنها با منی تیر خوردای در قعر شب از بند جهل آزاد گر مرا ای نونهال همراه و همراهی گر بدین اندیشه و این...
-
بشتاب!
1402/11/23 13:01
کار ما کشت گل سرخ به پیشانی هر مزرعه است کار ما آگاهیست و بسیج مردم چارهساز رهی ما "وحدت و تشکیلات" است خواب از چشم ستمگر بربایید با مشت پشت اردوی حوادث سکوت ننگین است پشت چند بقهی کور حرف زدن بیهوده ست گر حقیقت با ماست که نداریم شکی مهلتی است اگر اصل آن است که این کهنه هوا را بدریم و بتازیم بر جبر و...
-
پاسدار!
1402/11/23 12:58
پاسدار ؛ حرمت نگهدار باش ....... شرم بادا پاسبانِ گند و عفریتی ای که نادانی نمیدانی پاسدار قاتل بابای خود هستی تو نمیدانی که نادانی چه موجود هراسانگیز و وحشتزاست در آیین انسانی و نمیدانی که خود مزدورِ مزدوری ز درد استخوان سوزت چقدر دوری گر هنوز با این ددان ویروس ویرانگر تو همراهی گر بروی هر حقیقت ماشه مگشایی گر...
-
فقط...
1402/11/23 12:57
در سر زمینی که درد است و درمان نیست و تبهکاران حاکم دوران و تهی دستان زندگی را نه مرگ را آرزو دارند فقط "مبارزه درمان دردهاست" ای عشق! ای عزیز! پیش از آنکه خاک را بوسه زنی شجاعانه برخیز! برخیز ! اکتوبر ۲۰۲۳
-
شبتاب
1402/11/23 12:50
پشت قرون وسطا رُنِسانس خفته بود پشت هزار سیاهی نیم قرن فاجعه یک آسمان به وسعت ماتم خون گریست اما کسی نخاست. یک موج نیمهخیز گر ابر شد بهار نشد پس غبار گشت. پشت سکوت محض همین تیرگی حال آیا شرف به قلب کسی می زند شرر تا در بسیج خلق تا در نگاه کوچه بیاویزد یک چراغ من با تمام درد با این همه گریز رفیقان سست و زرد در روزگار...
-
گر بیایی
1402/11/23 12:31
گر بیایی ناف این جلادکان از ناف بابایش کنده خواهد شد هرچه داروغه ست و جاسوس اند و بیمایه یک سره برچیده خواهد شد گربیایی آخ! آدمی از لاک این تحجر این حکایتهای گندیده این هوای پست و فرسوده رها، آسوده خواهد شد من اگر دارم توانی میتوانم با تو باشم میتوانم با تو همدوش پرستو شاخه شاخه باغ و صحرا را نوید و عشق کارم...
-
تو در خور غیبت نیستی!
1402/11/23 12:24
وقتی که از اصالت وجدان تهی شدی از توده وارهیدی و با بقههای کور هیزم بیار آتش چندتا وقیح شدی در پای هر خسی زانو زدن برای تو آری درمانِ عقدههاست دیگر به این و آن نجف سوی خود ببین اینک کجا ستادهای با کی؟ پشتاره ندامت و صد گلهمندی را بگشودهای که آه چنین شد چنان نشد. مطلق نمیکنم اما ابر تمام عالم گر سالها ببارد با...
-
باور به عشق کن!
1401/12/20 20:32
"ایمان به فصل سرد" نیاور که تار است بیش از خدا رفاقت ما با چنار است هر چند چوب سوخت هزار جنگ بودهایم قلب انار به سوگ "صنوبر" شیار است با این همه فجایعِ این لشکر تتار مردم به پای چوبه دار استوار است "آنسوی این دریچه فقط گرد باد" نیست گلکاجهای خشم و خروش همقطار است. پشت غبار سوار اگر...
-
بر عهد تان تعظیم!
1401/12/20 18:53
ای رفتهگاه عاشق و آگاه بود تان ولوله بود و نبود تان گرزیست بر فرق سفلهگان این دار رفتنیست جلاد مردنیست خون شماست در همه آفاق تکثیر میشود ایستاده مردن رسم کهمردان آگاه است بر عهد تان تعظیم! بر رزم تان درود! م.آژن ۱۷ جدی ۱۴۰۱
-
۱۹ خونچکان
1401/12/20 18:49
از کوچههای سرد آتشفشان درد از فاجعه فلاکت و بیچارگی روز عبور کردیم از این شب سیاه به سپیدی صبحدم اری یقین بدار که ما نیز مگذریم. م . آژن ۱۹ جدی ۱۴۰۱
-
ایران زنده شد!
1401/12/20 18:47
از خشم خاوران تا بغض بیکرانگی خلق بیشمار در دخمهگاه "اوین" و از دفن شعر شاعر مردم "مهسا" جوانه زد "نیکا" به جادههای جهان جاودانه ریخت "شروین" سرود گشت به رگ و استخوان دهر "فرمانده" واماند و "سپاه"ش به قهقهرا ایران ز سیل خون جوانان دمید تند نه دار چاره شد...
-
دل اگر بینا شد
1401/12/20 18:44
دل اگر بینا شد سینه از کینهی خود آگاه شد فوج خلق میخیزد در و دیوار ستم میریزد آرزوها جوانه خواهد زد میهنم بر سریر صد جلاد شعلهی جاودانه خواهد زد. م.آژن ۲۴ جدی ۱۴۰۱
-
...
1401/12/20 18:43
یک عمر میتوان سخن از درد خاک گفت بر زلف یار مپیچ که ویران دشمنیم. م. آژن
-
غمگین مباش
1401/12/20 18:41
غمگین مباش زندگی هرچند شکست و ریخت اما غریوِ است اینک نمان ساده بریزد به کام خصم هنوز راهی است هنوز امید جشن بهاران گرچه دور اما بهاری است در ین ضمیر زخمی من خلق بیشمار چون موج بیکران تابنده میتپد در هر سلول و هر نفسم خشم انتقام آن جوش انقلاب کوبنده می رود غمگین مباش! زندگی با عشق زنده است. ۲۷ جولای ۲۰۲۳
-
من همینجا هستم!
1401/12/20 18:40
من همین جا هستم --------------- میهنم غرقه به خون خانهام پولیگون اشک میریزد از زمزمهام از در و پنجرهام با دلی زخمی من در شب خون چه کسی میخواند چه کسی میماند ذهن را باز کنید فکر پرواز کنید من همین جا هستم من همین جا هستم. م. آژن – جوزای 1397
-
های ای آگاهی!
1401/12/20 18:38
های ای آگاهی پیش از آنکه من ز جا برخیزم با تو ای تودهی سازنده در آمیزم در لحظهی درد در روز نبرد به تو سخت محتاجم م. آژن
-
مزار من !
1401/12/20 18:09
بر مزار من نویسید عشق را پایان نیست گرچه در خاکم ولی با عشق رندی میکنم. م.آژن جدی ۱۳۹۵
-
کوهها باروت
1401/12/20 18:06
هر چه میخوانم هر چه میدانم هر چه من در راه این خاک غریب از دل و از دیده میبارم واژه نیست گلبانگ نیست بغض جگر سوز است خشم دیروز است و نفرتزار امروز است واژهگان باید سلاح گردد کوهها باروت در مصاف این دجالان حرامزاده سینهها از کینه مالامال مردگان در خاک انفجاری اند خلق و خون و خطهام آری تحول بنیادی میجوید....