میهنم دریای خون است
در دلِ توفان
ناخدا را خواب مرگ برده
ریشه کش های جهان را
ای که در راهی
صدا کن
ضعف من پیداست
ضعف من:
دلمردگی ماست.
م.آژن
میزان 1397
ای رفیق
ای رفیق
در نیمه راهم من
در میان سیل خون و
چرخ ابر تیرگون مرگ و ویرانی
اژدها با سفله گانش قوله اش بالاست
صد صدایی ارتجاعِ «مدنی» جاریست
من به تنهایی
در جدال با هر چه پستی هاست
در شبی رگبار ایستادم
در رگِ مردار این ایام
تا خروش خلق خواهم رفت
دست من را گیر
راه من را جو
تا رکود و خستگی را
پایه ی همبستگی را
زندگی را
تازگی بخشیم
عشق من:
لبخندی بر لبهاست
فکر من:
آزادی دنیاست
دست من را گیر
را من راه جو
م . آژن
ثور 1397
هست در بین شما ؟
هست در بین شما ؟
مرد آهن تنی از گرده ای "اسپارتاکوس"
که سر از قله ی "اولمپ" کشد
و به رستاخیزی
گردن هر چه خدا است به دار آویزد .
ندمیده ست مگر
در دلی کوچه ای تان
"حلاجی"
ندویده ست مگر در رگ تان؟
خون آزاده زنی آگاهِی.
هست در بین شما "خارا"یی؟
در شبی سردِ توفانزایی
برخیزد
تا طنین دم صبح
ده به ده دوره کند
به شرنگ قدم دخترکان روستا
عشق و آزادی را
نان و آبادی را
نغمه در ناله ی خونبار زمان
بس ریزد
بنوازد برخیز
با همه جو ستمکاره ستیز.
نه جهیده ست هنوز
"چه" با تدبیری
که بگوید: هستم
و بکوبد ددان را به دهان
و سر از جنگل آزادی کشد
چون خورشید
هست در بطن زنی
نطفه ی "غازی" دگر
پا به دریای شررخیز حراست بنهد
با صدای قدم استقلال
سر دهد شورش خلق
و پدر را بکشد
و وطن را برهاند از جهل
و به شمشیر زند گردن «فرنگی» را
و بگوید: بخروش
وطنی می سازیم.
هست در لای صداهای شما
تک صدایی به بلندای زمان
همچو "جویا"ی جوان
لرزه در رگ رگ "سیاف" و "سیا" اندازد
و بخواند به فغان:
"من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند"
هموطن همت کن .
هست در وسعت اندیشه تان؟
شرر آرا نفسی
یا جرسی
که به این راه دراز
همتِ «احمد» و «پویان» و «مجید» را ببرد
تا دل کوه
و به آزادگی سنگ سرودی بخشد
و به انسان تکانی
که تجاهل بس است.
هست در سیر دو چشمان شما
می بینم
مشت گردید و
زجا برخیزید
یاس را نیست کنید
بی گمان می آید
صفحه ای فاجعه ها را ورقی خواهد زد
با سرودی که حقیقت دارد
با غریو مردم
فصل خاموش شما را
بخروش می خواند.
م .آژن . پ . 2006
امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) یکی از غزل سرایان مشهور و محبوب ایران است که اشعارش مرزها را شکسته و در دلها رخنه کرده است . برای من سایه و شعرش جایگاه ویژه داشت و همه وقت خود را با این استدلال تسلی میدادم که:اگر فعالیت در خور ستایش در برابر رژیم آدمخوار ایران ندارد لااقل به چوبدست خامنه ای سفاک نیز بدل نشده است .در این اواخر هنگامیکه تعداد کثیر از ملت با شعور ایران در مخالفت با جمهوری اسلامی به سوی انتخابات نرفتند، سایه متاسفانه با حضور خود در پای صندوق های رای بر رژیم خون و خیانت مهر صحه گذاشت و در آخرعمر با دادن رای به حسن روحانی این جلاد آزادیخواهان ایران؛ خودش را در منجلاب کثافات جمهوری اسلامی غرق ابدی کرد.
شعر «ننگت باد» بیچارگی و حقارت شاعری را ترسیم نموده است که زندگی پربار مبارزاتیاش را در آخرین لحظات عمر زیر پای جلادان میهناش نقش خاک میکند و تنفر آزاد اندیشان دنیا را با پشت نمودن به خلقاش بجان میخرد.
م.آژن
«ننگت باد»
ای “سایه”
ای نوازش افکار رنجبر
در پرتو غزل
دیروز تو
درود
امروز تو به گند.
گام بلند حربه شعرت مگر بمُرد؟
«کیوان ستاره بود»
«کاروان» کجا رسید
با «ارغوان» چه رفت
از رزم و
از تغزل و
از خون «هولی»ها (۱)
آخر گذشتی
پیش رو اگر متاع ست
پشت سرت جنازه ایران فتاده است
اندک حیا کن
بر قتلگاه حضرت شیطان
خضوع مکن.
نازک خیال عصر!
با یک بغل ندامت و آشتی
به سوی مرگ
گر میروی
برو
افسوسِ بیش نیست.
یاران به چوب دار
فرزانگان به جهنم جلاد فتاده اند
اما در این زمان
حیف است
تو مست و منگ
شعر واژگان پاک خرد را
بدست خویش
در دامن رژیم
این قاتل ترانه و خورشید زندگی
پرتاب میکنی
مرگ به از این جسارتِ
چند روز زندگی.
ای پیر شهر شعر !
با تو چه رفتی بود ؟
از تو چه مانده بود ؟
کز خلق رمیدی
رفتی کنار «هالو«(۲) و «زریاب «(۳) و مرتدان
دست حقیر خونپُر جلاد خویش را
بر سر کشیدی
اکنون برقص به گرد طناب ستمگران
یک شب غزل
به جشن «حسن«(۴)
یا «علی« (۵) بخوان
جامی به سر سلامتی بالا کن به شوق
تا مست شوی به ذوق امام نوحه سردهی.
فردا اگر بهگور روی
پیش از آن شنو:
همسان«شهریار« و دهها «کاظم» (۶) مداح
مشاطهگر شدی
شمع و شعور زندگی را
در قمار رای
آری فروختی
عشق بزرگ میهن و
صد«گالیا« را
در آخرین دقایق این عمر نابکار
در پای خر خوکان ستمباره زمان
یکباره ریختی
دگر سرود و رونق تو
کرنش است و مکر
چسناله بیش نیست.
۱۴ جوزا ۱۳۹۶ ب
1- شیرین علم هولی یکی از شیر زنان مبارز ایران بود که بعد از شکنجههای طاقتفرسا بدست دژخیمان رژیم ایران همراه با فرزاد کمانگر؛ علی حیدریان؛ فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان در ۱۹ ثور ۱۳۸۹ اعدام گردید.
2- محمد رضا عالی پیام مشهور به «هالو« شاعر طنز پرداز و معترض بر رژیم سرکوبگر ایران که سرانجام همسان سایه در
پای صندوق رفت و به یکی از جلادان مردمش رای داد.
3- رهنورد رزیاب نویسنده خنثا و مشاطهگر رژیم پوشالی کابل و جمهوری اسلامی است که سفارت ترور پرور رژیم ایران در کابل وی را نقل مجلس ادبیات شاریده افغانستان ساخته هر ازگاهی طی محافل رنگارنگ تحایف ادبی را به وی پیشکش میکند.
4- اشاره به حسن روحانی رییس جمهوری رژیم اسلامی ایران
5- منظور علی خامنهای رهبر ولایت فقیه
6- کاظم کاظمی شاعر مداح دربار خامنه ای.
به رامین حسین پناهی و یاران مبارزاش
اینجا...
و شب را به زیر دار
به خیال صبح سپری کردم
و با این تصور که:
فردا، صحنه را حماسه خواهم ساخت
و اگر چشمانم گشوده بود
بر حقارت تان
خواهم خندید
و اگر دستانم باز ماند
خورشیدی ترسیم خواهم نمود
و اگر مجال سخن بود
خواهم گفت: مرا بکُشی
با اندیشه ام
و ریشه ام که عجین است
با سرزمینم چه خواهی کرد؟
غافل از اینکه جلاد
با تمام قدرتش
از چشمان یک اسیر
و انگشتان یک مصلوب
و زبان زندانی
هراس بی پایان دارد
زیرا
«اینجا قلب سالم را زالو تجویز می کنند».
م. آژن