آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

شعر و شرف توای!


"شعر و شرف توای" قطعه شعری‌ست به یاد بکتاش آبتین،  شاعر پر شور، فلم‌ساز آگاه و عضو کانون نویسندگان ایران. آبتین هرگز خفت را نپذیرفت و   تسلیم ددمنشان رژیم سفاک جمهوری اسلامی ایران نشد. او با پاهای ولچک پیچ در بستر بیماری، مرگ را پذیرفت اما سر فرو بردن را ننگ ابدی دانست.


آبتین! 

به درخشندگی چشمانت سوگند 
که تو شاعر بودی 
نه مرتدی که زبونانه زانو زد
و وقیحانه گفت:
«شاعر که شد؛ نشد» *
عریان شگفتنت 
با واژگان به دیو ستم مست تاختنت 
این عاشقانه در رهی انسان تپیدنت 
آری 
شعار شاعر خلق است.
و تو؛
 آگاه و استوار
عصاره‌های تار و تنت را 
در شعر
در مسیر عمل 
در واپسین لحظه‌ی شیرین یک نفس
فتیله‌ی چراغ رهی خلق کرده‌ای
تا 
از پهنه‌گاه دوزخ هستی
                         آزادگی سرآید
اندیشه‌های«سرمد» و " پویان"
از خاک و 
                 خون و  
                          رنج زمانه 
 آتش زند قبیله‌ی شیاد و شاه را.

آبتین! 
از ولچک تنیده به پاهایت
در تخت سرد و زخم  کرونا 
این بی‌حیا خدای جلادان روزگار        
                                    می‌لرزد  
ایمان "واواک" و"سپاه"ش ترک نمود.

آبتین!
این نه معترض 
این جان‌فشانی‌های شررخیز
"اوین" را به شعله فرا خواند 
از سیل خون‌ جاری 
                  خیابان قیام کرد  
 ساطورها بدست عدو کج مانده است
فریاد سرنگونی ملا یقین گشت. 

اینجا زندگان
 وامدار استقامت روزها تلخ توست
وامدار سر بدار و بیدار ماندگان
و ما 
در سرزمین جنگ و جنایت
بدهکار انتقام .

آبتین! 
"این شحنه‌گان پیر"
هنوز هم از نم خاکت
سخت در هراسند . 

آن ناسروده‌های تو 
آبتین
لشکر‌ِ فردای خلق‌هاست 
شعر و شرف توای 
نه خاینی‌که واژه فروشد به نرخ روز. 

 آرام بگیر عزیز !
در بذر انقلاب 
در نبض هر جوان 
در ذره ذره سیل‌خروشان هر دیار  
تو جاودانه‌ای

تو؛
در بهار تازه‌ی ایران که می‌رسد
سرو بلند شعر زمان را نگاره‌ای 
تو جاودانه‌ای. 

م.آژن

۲۰ دلو  ۱۴۰۰

"شاعر که شد، نشد " این حرف، حدیث دل  واصف باختری شاعر شرف‌باخته و تسلیم گشته است. زمانی  گفته بود:‌ اگر "رستاخیر"، "سرمد" و "لهیب" هم زنده می‌بودند اکنون در جایگاه من قرار داشتند، شاعر که شد، نشد. 
واصف که به آرمان‌های بزرگ خلق  پشت کرده در صدد توجیه خود به جان‌باختگان قهرمان اهانت نموده و به آنانی که با خون خویش خط شفق را  ترسیم نمودند و پشت دشمن دون را در پولیگون لرزاندند خاینانه می‌تازد و  ایستاده رفتگان راه آزادی را نیز  همسان خود تصور  می‌کند که عمق ابتذال و فرومایگی وی را نشان میدهد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد