ای نوبهار سر زده
از درد
از جمود
ای خلق بیسرود
از فصل جنب و جوش
از خیزش و خروش
حرف از سحر نبود ؟
کین بغضهای پاک زنان
شعلههای خشم
کی کج تاج جهل وستم پاره میکند ؟
کی این فُسیلهای تباهی؟
پایین کشیده میشوند از طاق اقتدار
از بهر انتقام
انگشتان زخمی خلق
گرد آگاهی
یک مشت میشوند
گر با بهار نو
آهنگ رزم خویش
توفنده تر کنند.
۲۸ حوت ۱۴۰۲