ای نوبهار سر زده
از درد
از جمود
ای خلق بیسرود
از فصل جنب و جوش
از خیزش و خروش
حرف از سحر نبود ؟
کین بغضهای پاک زنان
شعلههای خشم
کی کج تاج جهل وستم پاره میکند ؟
کی این فُسیلهای تباهی؟
پایین کشیده میشوند از طاق اقتدار
از بهر انتقام
انگشتان زخمی خلق
گرد آگاهی
یک مشت میشوند
گر با بهار نو
آهنگ رزم خویش
توفنده تر کنند.
۲۸ حوت ۱۴۰۲
ای زمستان هرچه سرد آیی و
سوزنده
هر چه سر بالا کنم
کوبی فزاینده
بذرها در خاک نمیماند
بارورم از نور
از دریا
از شگرد رویش آلاله در صحرا
من گلم را با هزاران زخم خونیناش
در شبی توفانی مرگزا
در میان باغ مردم کاشتهام
دیریست
شاخه شاید خشک
شاید منحرف گردد
اصل زایش راز بوستان است
پیش چشمانم همین "غزه"
جنگ نوروز و زمستان است
"این سر شوریده" با مشت دو سه نادان
فرو ناید.
تیغ و زندان کی ؟
کجا خم کرد؟
همتِ آزادیخواهان را .
۵ حمل ۱۴۰۳
ریشه با دریا و
خاک و
خلق
همت آزاده زیستن
در بساط مرگ
خصلت اندیشهی"فیض" است.
ای شما روندگان دشت آزادی
از میان کولهبار غم
از فجایع
از جنایتسار بیپایان
راه اگر گم گشت
رسم و رزم و یاد او را
در دلی شبهای بیمهتاب
زنده گردانیم.
راه اگر دشوار و جانکاه است
ذروهی شان و شرف دارد
برای تو
برای من
سازمان بخشیم
به عشق خلق
پیشگامان ستمبر را
پشت این مکاره آدمهای خوابیده
اقتدا هرگز نخواهم کرد
گام باید زد
این زمان خفته را بیدار باید کرد
بر ستیغ زندگی اشراق او را
چون سرود آب و آزادی
به دیوار ستم محکم خواهم کوفت
باز میخیزد
از غرور و درس یاران "رهایی"
تودهها بیدار
از شرار انتقامش
سینه مالامال.
۱۲ نوامبر ۲۰۲۲