وقتی که از اصالت وجدان تهی شدی
از توده وارهیدی و
با بقههای کور
هیزم بیار آتش چندتا وقیح شدی
در پای هر خسی
زانو زدن برای تو
آری
درمانِ عقدههاست
دیگر به این و آن نجف
سوی خود ببین
اینک کجا ستادهای
با کی؟
پشتاره ندامت و صد گلهمندی را
بگشودهای که آه چنین شد
چنان نشد.
مطلق نمیکنم
اما
ابر تمام عالم
گر سالها ببارد
با شُرشُر و تگرگ
فهم وفور منطق "لنین"
بر هر سلول ملتهبت گر دوا شود
پاکت نمیکند
با گندهخوار بخور و بگرد
ای حقیر نحس
تو
در خورِ غیبت این راه نیستی !
ثور ۱۴۰۲ - ک