آسانژ!
تو چه کردی ؟
کز دستان خالیات
و گفتار سادهات
غولهای جانور صفت
با تمام ساز و برگ
میهراسند
و همچو سگِ هار
به جانت تاختند
و تُرا
بالاتر از سرخیل تروریستان
زنجیر پیچ
ممنوعالسخن کرده
از کشوری به کشوری
و از زندانی به زندانی
میافگند
آخ!
آنکه فلسطین را قصابی کرد
و جسم آبایم را بلعید و
کرکسان را بر استخوانم دعوت نمود
و عراق را در تب یک دروغ ویران ساخت
آزادانه
بیهیچ پاسخی
میخرامد و
"اسکار" میگیرد
و آنکه حقیقت را گفت
بیپناه، محکوم دار و
حبس ابد شد
شگفتا!
شگفتا !
حقیقت چه وزنی دارد
و چه هیبتی
در فضای مسموم طبقاتی
هنگامیکه تو
از هزاران جنایت
رازی را گشودی
و دختران در برابر فاشیزم
حجاب حجرزدگی را به هوا میپرانند
انگار ؛
خودکامگان را آتش زدهاید
آسانژ !
تو چه کردی؟
که نامت نوشادریست
به ماتحت امپریالیزم
و تبسمی بر رخسار ویرانگشتهگان
آسانژ !
پنج بنای "دموکراسی"
دروغ شاخداریست
با خنجر خونریز
آنگاه که تو آواز میدهی
و "جهان آزاد "
"هیتلر"یست که شب
از هوا و بحر و زمین
بم و زهر بریز
و روز
بستههای سرد غذا را
بر زخم سوگوار بنهی
تا
نشخوار مطبوعات شود
آسانژ!
اینک دهان دوختهات
آواز گویای ملل دربند است
و افشاگر دموکراسی کاذب
بگذار چند صباحی بجفند
"طاقت بیار" عزیز !
آزادی در مسیر تو؛
پیداست .
۲۶ ثور ۱۴۰۳