آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

باور به عشق کن!



"ایمان به فصل سرد" نیاور  که تار است 

بیش از خدا رفاقت ما با چنار است 


هر چند چوب سوخت هزار جنگ بوده‌ایم

قلب انار به سوگ "صنوبر" شیار است

 

با این همه فجایعِ این لشکر تتار 

مردم به پای چوبه دار استوار است


"آن‌سوی این دریچه فقط گرد باد" نیست 

گل‌کاج‌های خشم و خروش هم‌قطار است.


پشت غبار سوار اگر نیست گناه ماست 

کاری نکرده‌ایم که عدو بی‌شمار است 


این جبهه‌ی سکوت و رکود نیز بشکند 

طاقت بیار پشت زمستان بهار است 


میهن به علم و حرکت آدم بهشت شود 

"عیسا" فریب بد است بگو این فرار است


فریاد و آه روان ترا خوب نمی‌کند 

اینجا که زندگی سراسر قمار است 


آه ای عزیز خفته در آن ساحل غریب 

برگرد این وطن نیازش به کار است

 

"ایمان به فصل سرد"تباهی زندگی‌ست 

باور به عشق کن که "مجید" روی دار است. 


م.آژن

...........................

شعر فوق جوابی ست بر  شعر عیسا بهشام که در ذیل آمده است


ایمان به فصل سرد

ایمان به فصل سرد بیاور بهار نیست

دیگر خدا به فکر شما و چنار نیست

جنگ است و باغ و باغچه آماج بمب هاست

در بین این حویلی ماتم انار نیست

آنسوی این دریچه فقط گرد باد هاست

از پشت آن غبار سیاهی سوار نیست

در جبههء سکوت مواظب به کتف باش!

همسنگران حادثه را اعتبار نیست

میهن برای ما و شما مادری نکرد

این هجرت است جان برادر فرار نیست

فریاد می زنم که روانم به خون نشست

گویند آه! دکلمه دارد هوار نیست

آه ای درخت خوب صنوبر بهار کو؟

در چار سوی باغ پرستو و سار نیست

شعر از آقاى عیسا بهشام

بر عهد تان تعظیم!

ای رفته‌گاه عاشق و آگاه

بود تان ولوله‌ بود 

و نبود تان

گرزی‌ست بر فرق سفله‌گان

این دار  رفتنی‌ست

جلاد مردنی‌ست 

خون شماست در همه آفاق

                           تکثیر می‌شود

ایستاده مردن رسم کهمردان آگاه است

 بر عهد تان تعظیم!

بر رزم تان درود! 


م.آژن

۱۷ جدی ۱۴۰۱

۱۹ خون‌چکان

از کوچه‌های سرد

 آتش‌فشان درد

از فاجعه 

فلاکت و بیچارگی روز عبور کردیم 

از این شب سیاه 

به سپیدی صبح‌دم 

اری

 یقین بدار 

که ما نیز  مگذریم. 

م . آژن

۱۹ جدی ۱۴۰۱

ایران زنده شد!

از خشم خاوران 

تا بغض بیکرانگی خلق بی‌شمار

در دخمه‌گاه "اوین" و 

از  دفن شعر شاعر مردم  

"مهسا" جوانه زد 

"نیکا" به جاده‌های جهان جاودانه ریخت 

"شروین" سرود  گشت 

به رگ و استخوان دهر

"فرمانده" واماند و 

                    "سپاه"ش به قهقهرا 

ایران ز سیل خون جوانان دمید تند 

نه دار چاره شد

نه بیداد و ضرب و شتم 

ایران زنده شد 

ایران؛

به عشق "خسرو" و "فرزاد" به پیش تاخت

تا صبح انقلاب! 

تا فتح جاودان!


م. آژن 

ا قوس ۱۴۰۱

دل اگر بینا شد

دل اگر  بینا شد  

سینه از کینه‌ی خود آگاه شد 

فوج خلق می‌خیزد

در و دیوار ستم می‌ریزد

آرزوها جوانه خواهد زد 

میهنم بر سریر صد جلاد 

شعله‌ی جاودانه خواهد زد. 


م.آژن 

۲۴ جدی ۱۴۰۱

...

یک عمر می‌توان سخن از درد خاک گفت 

بر زلف یار مپیچ که ویران دشمنیم. 


م. آژن

غمگین مباش


غمگین مباش

زندگی هرچند شکست و ریخت 

اما غریوِ است 

اینک نمان

         ساده بریزد به کام خصم 

هنوز راهی است 

هنوز امید جشن بهاران 

گرچه دور 

اما بهاری است 

در ین ضمیر زخمی من 

خلق بی‌شمار 

               چون موج بیکران

                                  تابنده می‌تپد 

در هر سلول و هر نفسم 

خشم انتقام 

آن جوش انقلاب 

کوبنده می رود

غمگین مباش!

زندگی با عشق زنده است.   

 

۲۷ جولای ۲۰۲۳

 


من همین‌جا هستم!

من همین جا هستم 

---------------


میهنم غرقه به خون

 خانه‌ام پولیگون

اشک می‌ریزد از زمزمه‌ام

از در و پنجره‌ام 

با دلی زخمی من 

                   در شب خون

چه کسی می‌خواند 

چه کسی  می‌ماند 

ذهن را باز کنید 

فکر پرواز کنید

من همین جا هستم 

من همین جا هستم.

 

م. آژن – جوزای 1397

های ای آگاهی!

های ای آگاهی 

پیش از آنکه من ز جا برخیزم 

با تو ای توده‌ی سازنده در آمیزم

در لحظه‌ی درد 

در  روز نبرد 

به تو سخت محتاجم


م. آژن

مزار من !

بر مزار من نویسید عشق را پایان نیست 

گرچه در خاکم ولی با عشق رندی میکنم. 


م.آژن 

جدی ۱۳۹۵