شعر «ترا میستایم» تقدیم به نویسنده شهیر ایران ، علی اشرف درویشیان که سراسر عمر در جدل علیه دژخیمان آواز در بند محرومان گردید و به دفاع از آنان «ترس را خنجر »ساخت.
ترا میستایم
در سرزمینی که خون فواره میکند
و چشمان مادران
ستارگان رفته را
دسته دسته میشمرند
کفن پوش رزمیدن
و در برابر سفاک روز ایستادن
توقع زندگی ست.
اینجا
اینجا که من ایستادهام
دهکدهی جنایت جهان است و
ماتمسرای زندگان
وقتی به شاعران اخته
و روشنفکران شرفباخته
نگاه میکنم
که چگونه بر نعش پدران خویش
مستانه میخرامند
و گند جنایت را میبویند
از وقاحت شان
میمیرم
به پایداری تو تعظیم میکنم
«درویشیان»
ترا که زیر دار جهالت خونبار
فریادگر رسای آزادگانی
و راوی درد فقرزدگان
عاشقانه میستایم.
ترا که
راه «بهرنگی» را
در صدافت روستاییان جستهای
و اندیشه «کمانگر» را
در بیدادگاه حضرت ابلیس
بارها
به جان تجربه نمودی .
واژگان را مسلح کردن
و زندان را آزادی بخشیدن
درایت توست
و شقیقه جلاد را نشانه رفتن
رسم ایستاده مردناست.
دستانت، صمیمیت کوچهی مردم را بدرقه میکند
و گردش چشمانت، صبح شالیزان را معطر
و قیام قلمت
اندیشهایست برای تحول.
ترا بیمحابا میستایم
چرا که غنیمتی
نه نه
نجابتِ انسان امروزِ
در سرزمین جهل و جنایت.
از رنج خون خلق
تا «فصل نان»
بیباک قلم زدن
آیین رزم توست
اینک
«این شحنهگان پیر»
از خاک استخوان تو میترسند
آخ
اینجا که منم
کله های پوک دلالهگان ادب
گلههای جانی را
مداحانه تاج مینهند و
برائت می دهند
و سوژگان
همسان تودهای میلیونی
دفن خاک میشوند
و نویسندگان مفعول
بر گورستان بینام
«انجمن» آباد میکنند.
نه
ترا به ترازو کرنشگران کشیدن
گناهست
هنگامیکه آواز میدهی
« بر سرِ سفره خون نخواهم نشست»
سوگند زندگیست
که سرشت ستمگران را
و شاهرگ روسپیان قلم را میدِرد
تو، با گفتار خویش
کردار رُک «خسرو» عصری
تو ، بر فراز رزم
تاریخ خلق بمان
ای جاودانه
لایق آزاده زیستن.
م. آژن
کابل ـ 10قوس 1396