ندارند جهشی
واژگان می گریند
وقتی از جانی ملکم گویم
حیف این مردم غلتیده به خون
اشک بارند و
ندارند جهشی
برگزیدند سکوت را
به مداوای تن زخمی خویش.
دستی در خون هزاران جلاد
سنگ افسوس جهان غارت
فرق و دندان مرا می شکند
همتم بدرقه کن
که به لب آمده جان
مرگ بهِ از نفس ِ بی آزرم
گر بدین پستی پستان
بیغرض در قفس سرد زمان
خو گیرد.