دیشب تمام شب
شب بوی روز میداد
در کهکشان آتش فشان عشق پیدا بود
با چند ستاره ساده بنوشتند
در کره ای انسان
دردناکترین آواز استکبار
خاموش می گردد
غم خیمه برچیده
آن آسمان دگر بساز شب نمی بارد
چشمان به شوق خویش می گریند
دگر نمی خواهند موجودات
در یک بغل آزادی بس لال
افسرده و بیچاره ترگردند
دگر نمی خواهد انسان نیز
محبوس زر گردد
دربطن این جهنم جهان مکر
مستان تیز پرواز
مستانه می تازند
از خوشه ای اندیشه ی "بیژن"
از شعله ی ایمان "مینا"ها
فریاد شعر "خسرو" بیدار
آینده می سازند
توفان می آید
از جنس سونامی
اما نه ویرانگر
دست خدایان را می بندد
بارندگی و زندگی تقسیم می گردد
آزادی از سنگ و گیاه و دام
آبادی بس ارزان
جلادها بر جوخه های دار
دریوزگان سرمست و بی تشویش
برکوچه های بخت می رقصند
مداحیان را ذره ی وجدان خواهد داد
پایانه ی دریا
صد دخترعاشق
در انتظار ماست
باید سرودی داشت
8/6/2005