در دنیاییکه ...
در دنیاییکه رسولکانش
به رذالت همدیگر ایمان آورده اند
چگونه از تو
ای سفیر لاله های نجابت
و قاصدک دشتی
سخن برانم
در دنیاییکه آزادی را
به نرخ کاه زرد حراج میکنند
و بزدل
عاشق جنگ است و
اوباش
حاکم شهر
دمادم
فقر
ترور تفکر
تزویر
و تزریق فحشا
تسریع می شود
چگونه از تو
ای کبوتر آزادی
سخن برانم
در دنیاییکه بازماندگان "عمر"
از شانه های خیبر بالا خزیده اند
و سرنوشت مرا
و ترا
"ملا راکتی" رقم می زند
چگونه از تو
ای مادرک غمزده ام
بی دغدغه سخن برانم
در دنیاییکه دموکراسی
مسموم جهالت است
و انسان
اسیر ثروت
حقوق بشر ابزاریست
بچنگ قصابان "پنتاگون"
و آدمخواران "ثور" بدنام
تا
بر زخمخانه های کابل
خون یتیم بچه ی را جاری سازند
وجشن منحوس ِ را برپاکنند
چگونه از عدالت تو
که نه شرق می شناسد و
نه غرب
سخن برانم
در دنیاییکه زندگی زندانیست
با قبای تجدد
و ما
نادانسته سرتکان میدهیم
که آزادیم
و به قانون بی محتوای پا بندیم
که از آن ما نیست
و به آن میشود
دستان جلادی را بوسید
و بر مسند غارت لمید
و دست فقیر را
به ولچک بست
چگونه از تو که عاشقانه
دوستت دارم
و دوستم داری
و آزادی را رایگان می بخشی
سخن برانم
در دنیای که "دالر خداست"
و رذل
پاسبان حرمت ماست
روشنگران سرخورده
اندیشه ها را
چون بویناکی "سپنتا"
به دربار لئیم مردی که خود
دلقکی بیش نیست
لیلام میکنند
چگونه از عظمت تو
که انسان را برای انسان
سفید را همسان سیاه
جسته ای
سخن برانم
در دنیاییکه "نام تو ممنوع است"
من با تو رفته ام
و از تو
ای بسا اموخته ام
که اگر
برخاستن جرم است
چیزی بگو
به سادگی تلخ سروده ام.
میزان ۱۳۸۸
عالی است
دیری بود که چیزی نمینوشتی
این شعر هم از ۴ سال گذشته است
با درود
چیزی در دلت هست که مانند هیچ کس نیست ولی
میدانم اوضاع اجازه گفتن نمیدهد
آن مجهمول که شما در صدد آن هستید
چگونه می آید و چه باید کرد تا بیاید
پس این را بگو
درود بر شما
شعر ت زییاست
د
سلام
آیا با سبک بین المللی کیای دو آشنایی دارید؟
به ما سربزنید