"شکل گیری حکومت های خود کامه بدون حضور
روشنفکران کوته بین و نادان ممکن نیست، این
گونه روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت
می کنند که مدعی مبارزه با آنند. "
هانا آرنت
چـــــــــه !؟
دستـــــان کی به تـیر و تــبر راز گفتنیست ؟
آن غوطه خورده در لجــن روز رستنیست ؟
بگذشت دست رزم ؛ چپـــن را به شانه زن !
بر بــال چــــــــند هــوس دلـــت آرمیدنیست
عزم بلند "خــارا" و "چـــه" را کنـار گذار
اینک زمان گذشته و دالـــر بوسیدنیست !!
ازبـــام ارتجاع به" ســـیاهکل" فغان زدن
نیرنگ تــان به مکتب ما خـــنده کردنیست
از کاروان گـــریختن و عهـــــد وفـــا زدن
حرافـــیان خـســته بدین شیوه جستنیست
شیر و شکر مجال به عمـــرت اگـــر دهـد
بر راه رفــتـه لعـنت تـــو نــیز شنیدنیست
با"شعر سرخ " و حرف دروغ پند ما مده
این خــرقه هم به محضر مردم دریدنیست
بگذر ، به نرخ روز هنر را حــراج مــکن
چتر خـــــــــیال تــــو به نسیمی پریدنیست
صد نعره از میــان دو صـد کـوه اگــر زنی
بر توبه گاه حـــــــــاکم دوران نشستنیست
دُر دری به پـــای خوکان لاف بــیش نــبود
نفـرت ز گـــور بلـــخی شاعــر رسیدنیست
بر راه و بر سفینه ای تان کــــودکان فـقــر
صد سنگ می زنند که هرسنگ ستودنیست
تشویش مـــدار قافـلــه سر مست مـی رود
خاشــــاک هم سر سر سـیل چندِ رفتنیست
ایـــن شف شف و شفــاگر تــان نیز بگذرد
دار وطــن بـــه گـــردن نامـــــرد دیدنیست
Dec 06
آژن جان،
وزن شعر تان مشابه شعری است که حالا یادم نیست که در کجا خوانده ام. میشود که برایم بگویید که از وزن کدام شعر الهام گرفتهای.
به نظر میرسد که در این شعر به کسی نصیحت میکنی. مخاطبت کیست؟
اگر همه می دانستند که زمین انقدر بزرگ است که جای همه باشد دیگر این جنگ مرزها را به پا نمی کردند.
آزاد زندگی کن مهم نیست که به کجا تعلق داری
فعلا این کافیست ولی منتظر باش تا گلوله های دیگر آن نیز شلیک شود
روزگار خونین و هرم خورشید در کف آن مرد
قوغ آفتاب عشق بر بادرفته ها کاشتنیست
بسیار خوب.
به امید کامیابیهای بیشتر شما آرزو میکنم.
امید به شعرهای دلنگیز بیشتر شما.
آژن جان سلام
چندی قبل شعری از شما به نام من چه تنهایم خواندم که تا زیاد وقت ورد زبانم شده بود و میدانستم که باید به کجا رسیده باشید که این را گفته اید من در بلاگ شما نیافتم نمیدانم چرا پشیمان شده اید یا خیر؟؟؟ به هر حال در جستجوی آن این شعر دیگر را یافتم که باشما قسمت می کنم
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
سالام
د یر است که به درشتی سخن گقته ای آژن جان بس است
آقای آژن
اخوان را هدف بگیرید نه آدم های را که کار میکنند و اما مثال شما فکر نمی کنند
و آنگونه که شما بیان کرده اید هم نیست یک اندازه انصاف هم خوب است