آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان
آواز رزم

آواز رزم

اشعار انقلابی و مردمی از سرزمین ویران و اسیر به نام افغانستان

بـــر خـــــــــــیز

بــرخــیز

دیر گاهیست در یـن ویرانه  

خون در چشم شفق پیچان است

زندگــی خنده تلخیست  شنو

مادرم در همه جا گریان است

 

تو اگر عضوی  زمینی برخیز

تو اگر ابر ی ترینی بچکان

تو اگر نـای دلــم میشنوی

تو اگر زخـمی ترینی بنواز

 

آخ که صیاد جـنایت بنواخت

نغمه ســوگ هـزاران آه را

در دل خــسته تـاریخ نویس

زایـش و خـیزش دریا ها را

 

توکه بی باک ترینی ای جان

تو که با نور قرینی جانان

مثل صـدلاله بـه دامان سحر

شـــوق فردای برینی ایمان

 

در و دربـان سکوت را روزی

به زلال رهـی خویش میشکنیم

طالب و خاین و زورمندان را

چو زبونی به زبال می فگنیم

 

چشم حسرت کـش نیم باز توام

شعـر نا خـوانده غمگین منی

ما اگر از پی هـم بر خیزیم

دســت بیدادگران مـی شکنیم

 

17/2/2001  کمپ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد